تمام آدمها
سعی میکنند که از خودشان تصویری ارایه دهند. تصویری که لزوما گویای واقعیت افراد نیست.
تکتک ما در این دنیای مجازی از خودمان تصویری ارایه میدهیم که خوب است، فهمیده، با
شعور، مهربان، خیرخواه، نگران و حساس و ... است. اما چندتای ما در زندگیهایمان در
دنیای واقعی و در پشت پرده با ادعاهایمان همخوانی داریم؟
زمانیکه
دنیای مجازی وجود نداشت و افراد بیتصویر کنار یکدیگر زندگی میکردند، پرده، حکم آبرو
داشت و واقعیتهای زشت آدمها با تعداد مخاطبان کم آنها، به آبروداری ختم میشد و
اگر اتفاقی، رفتاری یا کنشی درز پیدا میکرد، از پچپچهای درگوشی شروع شده و در نهایت
در آن حجم از مخاطب، تعداد زیادی از دست میرفت تا شخص خاطی مجبور به ترک آن محله یا
شهر میشد. امروز اما به لطف شبکههای
مجازی، دیگر نه محلهای باقی مانده و نه شهری، 5000 دوست و صدها دنبالکننده کجا و
یک محلهی چند صد نفری کجا؟
امروز اگر رفتاری از شخصی به وسیلهی درگوشیهای حتی مجازی درز پیدا کند،
نیازی به تغییر شهر و محله نیست، همان تعداد
مخاطب، کم میشود که در محله و شهر کم
میشد اما در عوض صدها و بلکه هزاران رفیق و دنبالکننده باقی میماند و شخص، در
دنیای مجازی خود، با تصویر ساختگیاش باقی میماند.
امروز شناختهشدهها، معروفتر و دسترسی به آنها آسان شده است. ناشناسها هم
جمعی را برای شناس شدن یافتهاند و در نتیجه هرکس در یک دنیای ساختگی با تصویری
ساختگیتر، خوش است؛ چه فرق میکند که گناهی شاید هم نابخشودنی را چند نفر آن طرفتر
و اسیر در دنیای مجازی دیگر، شنیده باشند؟ چه خیال اگر تمام رفتار زننده با شعارها
و ادعاها متفاوت باشد؟
ساختگی بودن همان چیزیست که روزگاری رویای آدمها بود؛ خوب بودن، فهمیده و با
شعور بودن، برابری و آزادیخواه بودن، مبارز و شجاع بودن و هزار «بودن» دیگر که
در نبودن واقعیت، پشت شیشههای مانیتور شکل میگیرد. چه چیز بیشتر از تمام این
«بودن»ها میتواند انسان را به تن دادن به اسارات دنیای مجازی، ناچار کند؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر