۱۳۸۷ مهر ۴, پنجشنبه

کانون زنان ایران

تغییر برای برابری:
صبح امروز بازدید کنندگان سایت کانون زنان ایرانی به جای دیدن صفحه اول این سایت، با فیلم کوتاهی به زبان عربی و پیامی به زبان انگلیسی در زیر آن مواجه شدند.
بر اساس این پیام گروهی که خود را هکرهای شیعه عنوان کرده اند مسئولیت این اقدام را برعهده گرفته‌اند.
ژیلا بنی یعقوب سردبیر سایت کانون زنان ایرانی در این رابطه به تغییر برای برابری می گوید: "ساعت نه‌و‌نیم صبح درپی تماس دوستانم در خارج از کشور باخبر شدم که ظاهرا سایت از ساعت 3 صبح به وقت ایران هک شده است."
بنی‌یعقوب ضمن این که این عمل را مصداقی از توهین به آزادی بیان مي‌داند در ادامه می‌گوید: "البته این برخورد برای ما چندان تعجب‌بر‌انگیز نبود. این بار سوم است که سایت کانون زنان ایرانی هک می شود و پیش از این چهار بار هم فیلتر شده است. مشخص نیست که واقعا چه کسانی و با چه هدفی سایت را هک می کنند، هر چند این بار از ظاهر امر چنین بر می آید که گروهی از هکرهای عرب این کار را انجام داده اند. به هر روی چنین اقدامی به هیچ وجه و با هیچ توجیهی پذیرفتنی نیست."
در آخرین بار که سایت هک شد یک سری از مطالب غیر اخلاقی و توهین آمیز نسبت به زنان در سایت درج شده بود و این بار می‌بینیم که هکرها تحت عنوان هکرهای شیعه این اقدام را انجام داده‌اند. بنی‌یعقوب همچنین از تلاش بخش فنی سایت برای حل این مشکل خبر داد.
گفتنی است سایت کانون زنان ایرانی یکی از سایت‌های فعال در جنبش زنان و کمپین یک میلیون امضا است که اخبار و مطالب مربوط به فعالیت های کمپین را پیگیرانه پوشش داده است.
در شناسنامه سایت کانون زنان ایرانی چنین آمده است: "نشريه اينترنتي كانون زنان ايراني مي‌كوشد هم از مطالبات زنان روشنفكر بگويد، هم از خواسته‌‌هاي ‌زنان معمولي. هم "از زنان‌در متن" بگويد، هم از "زنان در حاشيه". هم از "فعالان جنبش زنان"بگويد هم از "زنان در سايه". اين نشريه هم مطالب تحليلي دارد هم خبر و گزارش در حوزه زنان و مي‌كوشد تريبوني باشد براي انعكاس فعاليتهاي كوچك و بزرگ زنان. ما با این باور که زنان در طبقات مختف جامعه بویژه زنان در طبقات پايين جامعه ازنابرابري و تبعيض. قانوني رنج زیادی می برند، انعکاس مشکلات ناشی از این تبعیض‌ها را در باره زنان و مردان و همچنین فعالیت‌های جنبش زنان ایران را برای رفع این نابرابری‌ها در اولویت قرار داده ایم. تلاشی که در چند سال اخیر در کمپین یک میلیون امضا تبلور یافته است. ما علاوه بر انعکاس فعالیت‌های کمپین یک میلیون امضا، خود نیز با جمع آوری امضا در مسیر این حرکت مدنی و برابری خواه مشارکت داریم.
ما با اين اعتقاد كه اغلب مواقع زنان درشهرهايي به جز پايتخت مورد غفلت قرار گرفته‌اند، مي‌كوشيم كه نشريه‌مان محلي براي انعكاس فعاليت‌هاي زنان در همه ايران بويژه نقاط دور افتاده كشور باشد. ما براي دسترسي به اخبار فعاليت‌هاي زنان در سراسر ايران ازهمكاري داوطلبانه اعضاي تعدادي از تشكل هاي غيردولتي زنان در شهرهاي مختلف ايران ياري مي‌گيريم.
ما به صورت کاملا داوطلبانه کار می کنیم و از هیچ موسسه داخلی و خارجی کمک مالی دریافت نمی کنیم."

۱۳۸۷ مهر ۲, سه‌شنبه

پائیز

امروز خواندن "حذف ماده‌های 23 و 25 لایحه‌ی خانواده پایان ماجرا نیست" و یا "آخرین تحولات پرونده‌ی دکتر زهرا بنی‌یعقوب"،‌ یا حتی همزمانی سخنرانی "احمدی‌نژاد" و "مهرانگیزکار و گنجی" (امروز) و هیجانش را تنها به یک دلیل طاقت آوردم، تنها دلیلی که دیروز و امروز خستگی اثاث‌ بستن و مشکلات را به لبخند مبدل ساخت؛ پائیز.
پائیز را فصل زندگی و زندگانی می‌دانم و آغازش را که با بودنمان همراه شد به فال نیک می‌گیرم تا بلکه بازهم بتوان روزنه‌های امید را زنده نگه‌داشت.
در روزهایی که شنیدن از اخبار داخلی و خارجی جز ناامیدی ثمری نخواهد داشت، رسیدن فصل آرزوها و عاشقانه‌ها را رسما تبریک می‌گویم،‌ به تمامی نگرانی‌ها و به تمامی چشم‌های خیس اما امیدوار.

۱۳۸۷ شهریور ۱۹, سه‌شنبه

معیار انتخاب مستاجر؛ حجاب

بعد از کلی جست‌و‌جو خونه‌ی مورد علاقه‌مون را پیدا کردم.از نظر ظاهر و باطن همون چیزی بود که همیشه می‌خواستم. همونی که همیشه دنبالش بودم. اوکی دادیم و اوکی گرفتیم.
مدت ده روزی بود که منتظر قرار برای حرف‌های پایانی شدیم. هر روز تلفن و موکول شدن هر روزه‌ی قرارمون برای روزهای آتی.
تا شب آخر که رفتیم جلوی خونه. اما با سردی تمام مواجه شدیم و دست آخر با این کلام که خانوم خونه با اجاره دادن این خونه به ما مخالف است.
کلی فکر کردیم تا دلیلی برای این مخالفت پیدا کنیم، جواب رد آنها در شرایطی بود که ما با تمام خواسته‌هاشون موافقت کرده بودیم.
به نتایج جالبی رسیدیم.
منطقه محل مشترکی از احزاب گوناگون لبنانی بود با باورها و ادیان مختلف. در این منطقه خونه‌ای که ما پسندیدیم متعلق به خانواده‌ی شیعه‌ی متعصبی بود. در نگاه اولی که خونه را از نظر گذروندیم دعاهای مختلف از مفاتیح که مختص شیعه است به دیوارها خودنمایی می‌کرد. در تلاقی بین من و خانوم خونه که شاید سه دقیقه هم به طول نیانجامید احتمالا هر دو همدیگر را تحلیل کرده بودیم. البته این برداشت چون از طرف خودم هم بود نظرم را جلب کرد.
از دید من او یک خانوم متعصب مذهبی بود که سر یک میز با نامحرم غذا نمی‌خورند و جایی که یک نامحرم حضور داره ننشسته‌اند. بدون قضاوت در بدی یا خوبی این اعتقادات تنها تفاوت ظاهری ما بود که برداشت‌های باطنی را حاصل گشت.
من با اشخاصی متعصب مدتی زندگی کردم و تقریبا اخلاقیاتشون را می‌دونم.
تفاوت قابل توجه ما باعث شد تا هم من روی عقاید و اخلاق او نظر بدهم و هم احتمالا او بر من.
اما از همه‌ بدتر هنگامی بود که این تفاوت ظاهری همراه ایرانی بودن من عنوان شد. یک زن ایرانی با ظاهری متفاوت از تصور اکثر شیعیان لبنانی و این در حالی است که آنها هیچ تصوری از وجود مناطق بالای شهر تهران ندارند و تمامی ایران از نظر آنها یک قم بزرگ است با عقایدی حوزوی.
و حضور یک زن ایرانی غیر محجبه دلیل بر آمریکایی بودن اوست و فریاد مخالف رژیم بودن از تار تار موی او به گوش می‌رسه.
یک هفته هم از آن ده روز گذشت و من هنوز هر روز از صبح تا غروب به دنبال خونه می‌گردم ... هنوز هم به نتیجه نرسیدم.
روزهای اول عصبانی بودم که بی‌اخلاقی آن شخص باعث شد من ده روز را از دست بدهم و به هیچ خونه‌ای به چشم خریدار نگاه نکنم.
اما این روزها با این که به حرف یکی از دوستان، این از دست رفتن خونه نیز تمرین "کندن" (به اصطلاح من) و یا "عدم تعلق" است اما احساس تاسف رهام نمی‌کنه.
این حس که ما هنوز هم درگیر تحجر هستیم و تا وقتی دین و سیاست بدون مرز باشند این اتفاق تکرار و تکرار خواهد شد... در نمونه‌های کوچکتر و بزرگتر.

۱۳۸۷ شهریور ۱۱, دوشنبه

مهار خویشتن

همزمانی سالروز ربوده شدن امام موسی صدر و آغاز ماه رمضان را بهانه‌ای قرار دادم تا چند نکته از نظرات وی را در این خصوص بیان کنم:


1_ هنگامی که ماه رمضان و روز عید به روزمرگی و عادت تبدیل می‌گردند، طبیعی است که از مظاهر زندگی عادی تجاوز نمی‌کنند و در ظرف زمانی محدود خود متوقف می‌شوند ... در حقیقت ماه رمضان برهه‌ای است که مابعد خود را تولید می‌کند و در روز عید، انسانی جدید زندگی تازه خویش را آغاز می‌کند که ابعاد وجودی او با انسان پیشین متفاوت است.

2_ روزه، خروج از زندگی روزمره است. لحظه‌ای اندیشیدن و تامل کردن خارج از عادات روزمره انسان. انسان برای یک لحظه، یک ساعت یا ماهی از ماه‌ها با پروردگار خود پیوند ویژه‌ای می‌خورد. پیوند خود را با زندگی معمولی و روزمره قطع می‌کند؛ سپس در جهت تنظیم این روابط و غلبه بر این وابستگی‌ها و این احساس که آزاد است تلاش می‌کند، شخصیت خود را کامل می‌کند و خود را از نو می‌سازد.

3_ انسان پس از ماه رمضان از احساسی رقیق‌تر که از روزه کسب کرده، برخوردار شده است. روزه‌ای که او را با درد و رنج رنجدیدگان آشنا کرده است. او با نیرویی که آن را در تمرین الهی خود به دست آورده حرکت می‌کند. بنا بر این پایداری و ثبات او افزون‌تر شده و صبر و اعتدالش رشد کرده است.

4_ شب قدر چیست؟ آیا عبارت است از تقدیرهایی که اجرا می‌شود؟ یا عمرها و روزی‌هایی است که معین شده و سعادت و شقاوت ما در غیاب ما رقم می‌خورد؟ اگر چنین باشد با آینده‌ای روبرو خواهیم شد و در انتظار سرنوشتی هستیم که در تعیین و ترسیم آن هیچ دخالتی نداریم ... چرا که ما خداوند را به یک حاکم زمینی تشبیه کرده‌ایم که قانون بودجه را در دست گرفته و روزی، عمر، خوشبختی و بدبختی را بنا به میل و هوس خود بدون ارتباط با مردم مقرر می‌کند.

5_ این است مسیر و خط مشی انسان مسلمان پس از عید فطر: تلاش دائمی برای درمان مشکلات اجتماعی و احقاق حقوق طبقات محروم، کوشش مستمر پس از شناخت ابعاد و دامنه مشکلات جامعه ... تلاشی که از فعالیت اجتماعی وسیله‌ای برای خدمت به انسان می‌سازد و وسیله‌ای برای عبادت خداوند. خدا را می‌توان با خدمت به بندگانش نیز عبادت کرد.

___________________________________________________________________________

1. هیچ‌وقت آدم مذهبی‌ای نبودم و همیشه اعتقادات خاص خودم را داشتم، سال گذشته هنگام ماه رمضان وقتی مشکلات جسمی اذیتم کرد دیگه روزه نگرفتم اما امسال حس دیگه‌ای دارم، نه به این معنا که مشکلات جسمی را جدی نمی‌گیرم... تنها به این دلیل که این ماه برایم یک کلاس خواهد بود... درست در سالی که اعتقاداتم رنگ تازه‌ای به خود گرفته .
به هرحال این یک ماه را ماه "مهار" خوانده‌اند ، سعی می‌کنم بتوانم خودسازی داشته باشم،‌ خوش‌بختانه تنها محرکم برای این تصمیم اصلا به شرع برنمی‌گرده و این خیلی راحتم می‌کنه.

2. به مناسبت دومین سالروز کمپین مطلبی نوشته بودم که متاسفانه به علل مختلف به اتمام نرسید، شاید به بهانه‌ای دیگر در روزی دیگر.
تنها به همین بسنده می‌کنم که از نظر من در کشوری که سابقه‌ی صد سال مشروطه‌خواهی داره، حضور فعالان حقوق زن" یک ضرورته و با توجه به همه‌ی محدودیت‌های حاکم بر ایران، کمپین دستاوردهای خیلی خوبی داشته و جای تبریک داره

3. یک هفته‌ای هست که از صبح تا شب به دنبال پیدا کردن دو تا خونه بودیم. ادامه‌ی این پیگیری‌ها با روزه‌داری در این هوای شرجی و به شدت گرم لبنان یک ‌کم طاقت‌فرساست. غیبت طولانی این روزها را توجیه کردم!


۱۳۸۷ مرداد ۳۱, پنجشنبه

از لایحه‌ی خانواده تا افتتاحیه‌ی المپیک

در روزهایی که گلایه از لایحه‌ی خانواده و المپیک و مدارک دروغین کنار ممنوع‌الخروجی بیشماری از دوستان و دست به قلمان و هنرمندان قرار می‌گیرد، چشم به امید کدام روزنه‌ دوخته‌ایم نمی‌دانم.
بزرگترین گناه یا دوری از خدا همان ناامیدی است، شاید برای فرار از "گناه" دست به دامان امید شده‌ایم.
از لایحه‌ی خانواده‌ای که 56 نفر از مطرح‌کنندگانش چند همسره هستند و تنها خانم مدافعی که حضور دارد توجیهی جز همسر دوم بودن را ندارد، تا المپیکی که چندین میلیون دلار هزینه برای آن متحمل شدیم و جز آبروریزی چیزی در پی نداشت، تا مدارکی که همه جعلی است و برای تشویش اذهان مساله‌ی "دوستی با اسرائیل" از طرف نزدیکان رئیس‌جمهور مطرح شده،‌ تا ممنوع‌الخروجی و آزادالورودی همه دوستان و دست به قلمانمان و امروزه حتی هنرمندانی چون گلشیفته فراهانی، همه و همه نشان از آشفتگی اوضاع داخلی ما دارد، و قطعی‌های برق و آب و گرانی مردم را از درست نگریستن و درست تصمیم‌گرفتن بازداشته است.
و اما امروز
که جناب علم‌الهدی از زنانی می‌گوید که پرچم به دست وارد افتتاحیه‌ی مراسم المپیک شده‌اند و این خود یک ضد ارزش محسوب می‌شود چرا که همه کشورها پرچمدار مرد را به میدان فرستاده‌اند و یا حضور زنان اسکیت‌باز حتی با پوشش صحیح اما با ژست‌های نامناست!!!! تنها نگرانی خود را از ترویج تفکر "فمینیسم" به طرز آشکاری بروز داده است.
آنچه این میان قابل توجه است نگرانی و یا به عبارتی کاملتر ترس بیش از اندازه‌ای است که از قدرت گرفتن تفکر فمیمنیسم به چشم می‌خورد.
و این در حقیقت نشان از پیروزی است و نیاز به تبریک دارد.
و تنها نیازمند امیدی هستیم که گاه از پیروزی به دست می‌آید و گاه با فرار از گناه.

۱۳۸۷ مرداد ۲۹, سه‌شنبه

اولین نگاه تبعیض

اولین‌باری که تبعیض جنسیتی را با تمام وجود حس کردم، مدرسه نمی‌رفتم. حتی اسم این رفتار را هم نمی‌دانستم؛ درست همون روزهایی که ما باید با لباس پوشیده برای بازی به کوچه می‌رفتیم و بازنده‌ی گرما بودیم. اما این‌ها هیچ‌کدام نشان تبعیض نبود. شبی که برای مراسم تاسوعا صدای پای کودکانه‌ام میان پاشنه‌های مادرهای محل گم بود، کنار خیابون به پسرهایی نگاه می‌کردم که زنجیرزن یا سینه‌زن حسین بودند. در برگشت صدای گریه‌ام میان گریه‌هایشان گم شد. آنها برای حسین می‌گریستند و من برای ظلمی که فکر می‌کردم بر من وارد شده.

شیوه‌ی تبعیض‌گذاری‌ها هم با من بزرگ و بزرگ‌تر شدند، صدای گریه‌ی شبانه‌ام به فریادهای خیابانی مبدل شد. فریادهایی برای گرفتن حق و یا فریادهایی زیر "چکمه‌ی پدرخوانده‌‌ها".

و اما این روزها که بحث برای تصویب "لایحه‌ی خانواده" گرم است.

زمان کودکی ما که آوردن اسم دیگری جز مادرمان در منزل به منزله‌ی خوردن گوشت خوک حرام!!!! بود، نتیجه‌اش من و توهایی شدیم که هر روز صداهایمان بیشتر و بیشتر به فریاد بر علیه ظلم تبدیل شد.
زندگی‌هایی که به خیال خودمان ثبات داشت ولی ما دل به ظاهر بسته‌ بودیم.

امروز اما به حکم همان اسلام‌شان! تبر بر ریشه‌ی دین می‌زنند و به رسم دین‌زدایی آنچه می‌کنند حقیقت است.

لایحه‌ای که با پشتیبانی 56 نماینده‌‌ای دارای دو همسر به پای تصویب می‌رسد، و اما من در شگفت از خانمی مدافع از این لایحه.

آنچه توجیه این پشتیبانی‌ است، تنها "کلاه شرعی" است.

اما شما!
خانمی که مدافع این طرح هستید، و در روزگار ما بزرگ شده و با حمایت ما پا به عرصه گذاشته‌اید، تنها توجیهی که پشتیبان هدف شماست آیا می‌تواند غیر از این باشد که شما خود همسر دوم هستید؟


این روزها هم خواهد گذشت، باز هم کودکان ما صدای گریه‌شان میان های‌و‌هوی‌های دروغین ناشنیده گرفته خواهد شد، اما آنها روزی بزرگ می‌شوند و روزی کنار ما ایستادگی خواهند کرد.

۱۳۸۷ تیر ۲۳, یکشنبه

صداي اين بچه ها را بي پاسخ نگذاريد

روز آنلاين:
‏"تنها يك ورق و يك خودكار مي خواهيم. چند روز است قبول نمي كنند كه به ما بدهند. مي خواهيم براي معاون زندان ‏نامه بنويسيم. جوابمان را نمي دهند. ده نفر در يك سلول زنداني هستيم. غذايمان خيلي بد است. هواخوري نداريم. توجهي ‏به ما نمي كنند. سر نمي زنند كه ببينند زنده ايم يا مرده. ما هم مجبوريم از جانمان مايه بگذاريم تا اينكه به خواسته ‏هايمان توجه بكنند. هيچ راه ديگري نداريم".

اين آخرين جملات محبوبه كرمي،روزنامه نگار و فعال حقوق زنان است در اولين و آخرين تماسي كه از زندان اوين و ‏قبل از آغاز اعتصاب غذاي خود، با مادرش، خانم "مساعدي" داشته است. ‏
مادر محبوبه كرمي در گفتگو با روز از وضعيت دخترش اظهار بي اطلاعي مي كند و مي گويد: "روز يكشنبه بود كه ‏تماس گرفت وچند ثانيه حرف زد و گفت: مادر من چاره اي ندارم جز اينكه اعتصاب بكنم تا اينكه صدايم را به اين ‏مسئولين بي مسئوليت برسانم. راه ديگري ندارم. من هم گفتم: محبوبه! نه اين كار را نكن! اما جواب نداد و تلفن هم قطع ‏شد. از آن روز كه يك هفته پيش بود،هيچ خبري از محبوبه ندارم". ‏
چگونگي بازداشت محبوبه كرمي را از مادرش مي پرسم. مي گويد: "محبوبه در ملاقاتي كه با برادرش در زندان داشته ‏براي او تعريف كرده كه« توي اتوبوس نشسته بودم. لباس شخصي ها خواستند اتوبوس را نگه دارند. راننده توقف نكرد ‏و در نتيجه انها در را شكستند و شروع كردند به زدن يك جوان بيست و شش هفت ساله. داشت مي مرد. همه سر و ‏صورتش خوني شده بود. من هم گفتم آقا ! تو رو خدا چرا اين بيچاره را مي زنيد؟ مگر چكار كرده؟ مگر هم وطن شما ‏نيست؟ اينها را كه گفتم، جلو آمدند و شروع كردند به كتك زدن من و كشيدنم به بيرون اتوبوس. حتي كفشم در اتوبوس ‏جا ماند و لباسهايم را هم پاره كردند. اجازه ندادند كفشم را پايم كنم و همينطوري من را به بازداشتگاه بردند...» دخترم ‏هم اكنون در بند 209 اوين زنداني است و از آن روز كه او را گرفته اند،من حتي يكبار هم او را نديده ام". ‏
اما چرا برغم سپري شدن حدود يك ماه از بازداشت اين فعال حقوق زنان، براي آزاديش اقدامي صورت نگرفته؟خانم ‏مساعدي مي گويد: "محبوبه خودش بيست روز پيش گفت كه تمام بدنم كبود شده و گفت كه يك خانم پزشكي هم است كه ‏وضع چشمهايش نامساعد است. آنها بي گناهند. من به عنوان مادرش اين را نمي گويم؛چون در زندگيمان ما هميشه ‏صداقت داشته ايم و حقيقت را مي گوييم. محبوبه تنها كاري كه كرده اين بوده كه خيلي محترمانه به لباس شخصي ها ‏اعتراض كرده كه چرا آن جوان را مي زنند. همين. هر چند مطمئن نيستم اما به عقل خودم،آنها مي خواهند تا آثار ‏كبودي بدن بچه ام پاك بشود و بعد او را آزاد كنند". ‏
چه پيگيريهايي براي آزادي وي انجام شده است؟ مادر اين زنداني مي گويد: "خانم عبادي وكيل ايشان است و البته هنوز ‏اقدامي انجام نداده اند. چون در خارج بودند. الان هم آقاي پور بابايي از كانون مدافعان حقوق بشر وكيل محبوبه است و ‏ايشان هم اجازه ملاقات و مطالعه پرونده را پيدا نكرده اند". ‏
خانم مساعدي در ادامه از وضعيت بيماري خودش هم سخن مي گويد: "من تازه جراحي كرده ام و در حال حاضر ‏خوابيده ام در خانه. ده روز است كه از جايم بلند نشده ام". ‏
و در خاتمه مادر محبوبه كرمي به مسئولان چنين مي گويد: "يك توجهي به محبوبه ها بكنيد. به خدا قسم اين بچه ها،اين ‏خانم ها حيف اند بروند زندان. جاي آنها زندان نيست. ما همه هم وطنيم،اين نوع معامله كردن با هم وطن،شايسته يك ‏ايراني نيست. شايسته يك انسان نيست. من انتظار دارم نه فقط محبوبه،بلكه تمام محبوبه ها را به دادشان برسيد و ‏صدايشان را بي پاسخ نگذاريد".

۱۳۸۷ تیر ۲۲, شنبه

نوبت عاشقي

کانون زنان ایرانی -دکتر محمد صابر:
یکی دو روز گذشت، وقتی اطلاعات موجود در خبرها را کنار هم گذاشتم، تمام بدنم را سرما گرفت، چشمانم خیس شد و ترانهء "بن بست" از "داریوش اقبالی" که از سروده های "ایرج جنتی عطایی" است در ذهنم شروع به خواندن کرد.
به گریه افتادم و نمی‌دانستم چه باید بکنم؟! من انتظار دیدن "زهرا" را در لباس سفید عروسی داشتم و حالا به زور به او کفن پوشانده بودند!گریه امانم نمی‌داد.خواهرانم را در لباسهای عروسی شان دوباره بیاد آوردم اما اینبار یکی "کم" بود ! از زنده بودن خود شرمگینم و اگر – اگر – روزی به ایران بازگشتم، نمیدانم چگونه به چشمان پدر و مادر "دکتر زهرا" نگاه کنم.نوبت، "نوبت عاشقی" "زهرا" بود.

۱۳۸۷ تیر ۲۰, پنجشنبه

به بهانه بازگشت پيكر دلال المغربي


پرس تي وي
:
دلال مغربی اولين فرمانده زن در تاريخ مبارزاتى مردم فلسطين است.

وى كه در آن زمان فقط بيست سال سن داشت، حدود ده جوان هم سن و سال خود را براى يكى از جسورانه‌ترين عمليات‌هاى استشهادی رهبرى كرد و در پايان، اين گروه چريكى بعد از اينكه تلفات زيادى را از سربازان اسرائيلى گرفتند، در جاده ساحلى بين حيفا و تل‌آويو با تيم ويژه ارتش اسرائيل كه در راس آنها ايهود باراك قرار داشت، درگير شده و در نهايت جان خود را از دست دادند.
ين عمليات آنقدر براى صهيونيست‌ها ذلت‌بار بود كه باراك در برابر دوربين‌هاى خبرنگاران جسد اين زن دلير را روى زمين كشاند.

دلال مغربى سال 1958 در اردوگاه صبرا در خانواده‌ای فلسطينى از شهر يافا به دنيا آمد كه به لبنان آواره شده بودند. وى تحصيلات ابتدائى را در مدرسه يعبد و تحصيلات متوسطه را در مدرسه حيفا گذراند، هر دو مدرسه وابسته به آژانس كمك‌رسانى به آوارگان فلسطينى در بيروت بودند.
وى خيلى زود در حالى كه هنوز درس مى‌خواند، وارد فعاليت‌هاى چريكى شده و آموزش‌هاى نظامى مختلفى را ديد و با استفاده از انواع سلاح آشنا شد و شيوه‌هاى جنگ چريكى را به سرعت ياد گرفت و از همان زمان به جرأت و شجاعت و روحيه انقلابى و ميهنى خود مشهور بود.
ابو جهاد وزير از سران چريك‌هاى فلسطين نام شهيد «كمال عدوان» را براى اين عمليات انتخاب كرد. وى به همراه «كمال ناصر» و «ابو يوسف نجار» از فرماندهان سازمان آزاديبخش فلسطين بودند كه در بيروت توسط باراك و تيمش ترور شدند. اين گروه همچنین به نام «دير ياسين» نيز مشهور است كه برگرفته از نام روستاى فلسطينى است كه كشتار وحشيانه‌اى در آن صورت گرفت.
عمليات جسورانه در درون سرزمین‌های اشغالی
از همان ابتدا اين گروه عمليات خود را به شکل استشهادی قرار داده بودند، اين گروه صبح روز 11 مارس 1978، سوار كشتى تجارى شدند كه از درياى مديترانه به مقصدى در شمال آفريقا حركت مى‌كرد. هنگامى كه اين كشتى روبروى ساحل سرزمين اشغال شده فلسطين قرار گرفت، اين گروه قايق‌هاى پلاستيكى خود را آهسته به دريا زده و به سمت ساحل حيفا حركت كردند.

گروه دلال خود با موفقيت خود را به ساحل رساندند، قايق‌ها را مخفى كرده و به سمت جاده نظامى كنار ساحل حركت كردند و يك اتوبوس نظامى كه پر از سرباز بود و به سمت تل‌آويو حركت مى‌كرد، را متوقف كرده و كنترل آن را به دست گرفتند و به سمت تل‌آويو حركت كردند، آنها در مسيرشان به هر خودروى نظامى كه مى‌رسيدند تيراندازى مى‌كردند، و بدين وسيله تلفات زيادى را در ميان دشمن بوجود آوردند، زيرا اين جاده يك جاده نظامى بود كه براى نقل و انتقال سربازان از شهرك‌ها به تل‌آویو و بالعكس مورد استفاده قرار مى‌گرفت. بعد از دو ساعت حركت به نزديكى‌هاى تل آويو رسيدند.

دولت اسرائيل كه از تلفات بالا به ستوه آمده بود يك تيم ويژه ارتش را با پشتيبانى يگان‌هایى از تانك‌ها و هلى‌كوپتر براى متوقف كردن اين اتوبوس راهى منطقه کرد. اين دسته توانست اتوبوس را در نزديكى شهرك «هرتسليا» از كار بيندازند و در آنجا جنگی حقيقى رخ داد.

گروه دلال مغربى اتوبوس را منفجر كردند و به درگيرى با تيم باراك پرداختند. در اين عمليات ده‌ها سرباز اسرائيلى كشته شدند و در نهايت دلال كه نام مستعار «جهاد» را براى خود انتخاب كرده بود در راه اهداف و آرمان‌هاى خود كشته شد و از آن زمان جسد وى در قبرستانى كه به قبرستان شماره‌ها معروف است به خاك سپرده شد.

قرار است جسد وى در عملیات تبادل اسرا بين حزب‌الله و اسرائيل به خاك لبنان و به زادگاهش باز گردانده شود تا همانند قهرمان‌ها از آن استقبال شود.


محمد دهشه _ البلد