بعضی وقت ها دنیا هم برات می باره
آسمون که هیچ
زمین و زمان برات می باره
نمیدونم از کجا و چرا می خوری... فقط میخوری
بلند میشی و میشینی اما باز هم میزنه
امروز تهدیدش کردم؛ گفتم اگه مردی بیا بشین جلوم با هم بحث کنیم, می خوای بگی اشتباه داشتم تو زندگیم؟ جواب میدم توی خداییت اشتباه داشتی من که سهلم
میخوای بگی عادلی؟ بهت میگم بیخیال تو اصلا عدل نمیدونی چیه, یک کم سرت رو گرداگرد همین یک دونه کره بچرخون میفهمی که عدل هم نداری.
بارون گرفت
اما چه فایده؟
یاد روزهای ایران افتادم...
از زمین خون میجوشید و از آسمون بارون میومد
بچه ها میخوندن
"اشک خدا در اومد"
بارون گرفت
اما به بارونش هم اعتمادی نیست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر