یکی از مسائلی که همیشه با برخوردهای شدید روبرو بوده، تغییر آدمهاست. تغییراتی که از جانب انسانهای صاحب سبک، نفوذ
.و قدرت اتفاق میافتد. در سیاست این تغییرات برخوردهای بیشتر و موضعگیریهای بیشماری را همراه میشود
موضعگیریهایی که به دور از کینهورزی یا شوق جنجال ایجاد میشود اگر در جای درست به کار رود تاثیرگذار خواهد بود
این که چرا در سیاست سوالها بیشتر است تنها به "مسئولیت" سیاستمدار باز میگردد. هر چقدر مسئولیت بیشتر باشد وظیفه پاسخگویی هم بزرگتر خواهد بود اما این سوال در میان آدمها و جوامعی که همیشه یا اتهام میزنند یا مورد اتهام قرار میگیرند بیشتر است.
وقتی متهم سیاسی نباشد، واکنشها بستگی به رفتار او دارند، هرگاه سر و صدایی به پا کند انگشتهای اتهام و تقصیر به سمتش اشاره رفته و موجی از واکنشهای هیجانی ایجاد میکند. رفتاری که ناشی از فرهنگ مقصریابی ماست. اگر گلشیفته فراهانی لباس از تن میکند ما نقاب از چهره میدریم.
در جامعه ایران به علت فرهنگی که جا افتاده، همیشه افراد به دنبال مقصر میگردند؛ کودکی که گلدانی را شکسته مقصر است و باید تنبیه شود، در مدرسه، دانشگاه هم همان کودک همیشه مورد اتهام قرار میگیرد آنهم بدون در نظر گرفتن شرایط یعنی ما از ابتدا دادگاههای غیرعادلانه برگزار میکنیم. آن کودک روزی پدر و مادر میشود و فرهنگ خود را به فرزندش منتقل میکند در نتیجه آدمها همیشه مقصرند!
در زندگیهای روزمرهمان هم اگر اتفاق خوبی رخ میدهد باز هم دنبال عامل آن اتفاق خوب میگردیم. حاضر نیستیم شرایط، محیط و عوامل را قدر بنهیم. مدام به دنبال عامل میگردیم که یا تقدیرش کنیم یا تکذیب!
روزی که گلشیفته سینههای خود را در دست گرفت بسیاری چوب خطا به سمت او گرفتند. عدهای اما به حمایت از او جامهها دریدند و چه بسا دعواهای حقیقی و مجازی برپا شد. برای من اما خانوادهاش و جایگاه پدر، مادر و خواهرش مهم بود. اما او راه
خود را انتخاب کرد و امروز در حوزه خودش نسبت به جایی که ده سال پیش داشت پیشرفت کرد
خود را انتخاب کرد و امروز در حوزه خودش نسبت به جایی که ده سال پیش داشت پیشرفت کرد