این چند روزه با
دیدن اسم تایلند، ترانسسکسوالها یا لابد کاندوم بازدید وبلاگ بالا رفته، نمیدونم
کسی اصلا بقیه حرفها رو میخونه یا نه، بعضیها مسخره میکنند که باز یک ژورنالیست
رفت تایلند، یکی دیگه میگه مقاله تکراری از ترانسها و لابد یکی میاد عکسهای
پائین رو میبینه و میره؛ اما وبلاگ خونه منه، اولین بار هم هست به آسیای شرق
اومدم، در نتیجه هر چه در نگاه اولم از این تجربه باشه در وبلاگم مینویسم،
اونهایی که با سرچ رسیدند اینجا یا میتونند این تجربیات شاید کمرنگ اما برای من
جالب رو بخونند یا میتونند اگه دنبال مساله خاصی هستند بیخیال بشن و به سرچشون
ادامه بدن. این وسط یک عده هم منو به جاسوسی باز متهم کردند، نمیدونم کجای این
حرفها جاسوسیه!
فرق وبلاگ با روزنامه، سایت، رادیو یا هر رسانهای اینه که من از خودم مینویسم از
یک نگاه شاید برای اونهایی که دنبال یک نگاه گذرا هستند وگرنه اگر بنا بود مقاله
بنویسم که در یک رسانه منتشرش میکردم.
امروز کارگاه
خستهکننده بود، فکر کنم همه دیگه کم آوردند، هر روز از ساعت 9 صبح تا 8 شب برای
آموزش و یادگیری انرژی زیادی میخواهد که با گرمای اینجا، بدون تفریحی و فشار کار
هماهنگی ندارد، خصوصا وقتی کار به بخش ادیت ویدئو میرسه.
بچهها بیوقفه
از روز گذشته مشغول ادیت ویدئوهاشون بودند، بعضیهاشون فکر میکردند که این کار
انگار قراره تو تلویزیونی پخش بشه برای همین حساسیت زیادی داشتند، بعضیها هم از
زیر کار در میرفتند؛ "وجود" دختر یمنی نصف کلاسها رو نیومد و در جواب
محبوبه و من گفت: "نگران نباشید، خودم یاد میگیرم"، یه جورایی به خاطر
این که به تازگی از کشورش به نروژ پناهنده شده فکر میکنه خیلی آدم مهم و خاصی است
و رفتارش به شدت خودخواهانه و از بالا به پائینه، امروز باهاش حرف زدم و گفتم
رفتارت خوب نیست، بقیه رو از خودت زده میکنی یکی هم نبود بگه باز تو با این همه
عیب و ایراد شدی مصلح جمع!
تا ساعت 8 شب، به
جز ابا که ویدئوش در مورد تراجنسیهاست بقیه کارهایشون رو برای فردا آماده کردند،
فردا صبح بعد از نمایش ویدئوها، آموزش تبلیغات و پخش کارهای ساخته شده رو داریم و
همین طور امنیت اینترنت (که خدا رو شکر شاگردم تو این یکی بلکه یک کم یاد گرفتم) و
از ظهر به بعد همه خلاص میشوند.
خوبی وبلاگ، شبکههای
اجتماعی یا همین اینترنت (با همین سرعت کم اینجا) اینه که از زمین و
آسمون دوستانی
پیدا میکنی که میتونی روشون حساب کنی یا از کمکشون استفاده کنی، به لطف همین چند
پست، تعدادی از هموطنان رو در تایلند و مالزی پیدا کردم که با نظرات و انتقاداتشون
کمکم کردند.
یکی از این دوستان آدرس یک رستوران رو بهم داد، رستوران "کاندوم"،
بعد گفت نگران نباشید، اونجا هیچ خبری از روابط جنسی نیست، جای جالبی است و
سورپرایز میشید! به بچهها گفتم با همه خستگی امشب میخوام برم ببینم داستان این
رستوران چیه، به جز محبوبه که خیلی خسته بود و ابا که کارهایش مونده بود بقیه
اومدند. با تاکسی رفتیم و تا "ترن آسمانی" (که به قول دوست ناشناخته یک
پله از خدا پائینتره) برگشتیم.