زمانی که سخن از تبعیض و خشونت علیه زنان به میان میآید و ذهن به دنبال یافتن مقصر اصلی میگردد، دلایل قصهی تلخ آنچه بر زنان در جامعهی جهانی میگذرد را در سه بستر جستجو میکند: نخست جامعه، سپس مردان و قوانین مردسالارانه و سرانجام خود زنان.
هر یک از بسترها را در ترازوی آمارها و گزارشهای موجود در رسانهها می گذاریم؛ شاید بتوان نگاه عادلانهتری نسبت به هر سهی این عوامل پیدا کنیم. ابتدا از بستر نخستین آغاز میکنیم و در بخشهای آینده این مقاله، به دو بخش دیگر خواهیم پرداخت.
“در ایالات متحده در هر ۶ دقیقه، یک زن مورد تجاوز جنسی و هر ۱۵ ثانیه یک زن مورد ضرب و شتم قرار میگیرد. در شمال آفریقا در هر روز 6000 زن از ناحیه تناسلی مثله میشوند. در سال جاری، بیش از 15000 زن بعنوان برده جنسی در چین فروخته شدند، ۲۰۰ نفر از زنان در بنگلادش به طرز وحشتناکی چهره خود را ازدست دادهاند چرا که توسط شوهران یا خواستگاران خود با اسید سوزانده شدهاند. بیش از ۷۰۰۰ زن در هند توسط خانواده خود یا خانواده شوهرشان در حین نزاع بر سر جهیزیه به قتل رسیدهاند. (در مورد ایران به دلیل خودداری مسئولین از انتشار اخبار مربوط به خشونت علیه زنان، آمار دقیقی در این خصوص در دست نیست)”.
آمار بالا، خلاصهای از آخرین اطلاعاتی است که توسط سازمان عفو بینالملل منتشر شده است.
اسناد و آمارهای خشونت علیه زنان، قویترین نشانههای موجود، برای نابرابری جنسیّتی در جامعهی جهانی است. اما تعریف استاندارد از خشونت چیست؟
در مادهی (1) اعلامیه رفع تبعیض علیه زنان سازمان عفو بینالملل آمده است: «خشونت علیه زنان به معنی هر عمل خشنی مبتنی بر جنسیت است که منجر به هر گونه آسیب فیزیکی، جنسی یا آسیب روانی یا رنج به زنان میشود. (حتی اگر احتمال بروز این آسیبها باشد) از جمله تهدید به اجرای چنین اعمالی و اجبار یا محرومیت خودسرانه از آزادی، چه به طور عمومی صورت پذیرد و چه در زندگی خصوصی نیز، شامل این تعریف میشود».
این بدان معناست که تنها ضرب و شتم یا رفتارهای خشن فیزیکی، از جانب شخص، دولت یا جامعه خشونت محسوب نمیشود؛ بلکه محرومیت از آزادی یا تهدید به محرومیت و آسیبهای فیزیکی نیز از آن جهت که بر روح و روان ما تاثیر خواهد گذاشت، زیر مجموعهی خشونت قرار میگیرند.
به طور مثال اگر مردی اقدام به قفل کردن در منزل بر همسرش کند، مرتکب خشونت شده است؛ حتی اگر این عمل، ناشی از عشق باشد و یا با رضایت همسر وی رخ دهد.
خشونت جامعه؛ حمایت دولت
آمار سرسامآور ختنهی روزانه 6000 زن در شمال آفریقا نشاندهندهی خشونت یا در برخی موارد جنایت علیه بشریت است.
اندامی که در ختنه زنان، مثله میشود، اندام تناسلی و جنسی اوست به طوریکه بعد از وقوع این عمل، زن قادر به لذت بردن از رابطهی جنسی خود نیست. جدا از کشتن یکی از احساسهای طبیعی و غریزی یک انسان، آلودگی و خونریزی شدیدی که این عمل به همراه دارد (با توجه به این نکته که به طور شایع این عمل بدون امکانات بهداشتی کامل و توسط “پیر” منطقه اتفاق میافتد) در بسیاری از موارد باعث مرگ شخص میشود.
طبق تعریف استاندارد جهانی، زندان جایی برای تنبیه و مجازات عادلانه است اما این که چقدر پایبندی بر این اصول وجود دارد، جای سوال دارد. به طور مثال اکثر دولتها از ابراز آمار دقیق زندانیان زن خودداری میکنند و آنچه بر زنان در زندان میگذرد عموما از دید جامعه، پنهان میماند. زنانی که برای کمتر شدن شکنجه و فشار، یا برای دسترسی به امکانات پزشکی و بهداشتی تن به خواستهی زندانبانان خود میدهند یا زنانی که برای افشای اطلاعات خود مورد تجاوز قرار میگیرند، نمونههایی از قربانیان خشونت هستند؛ خشونتی که از طرف دولت حکمفرما بر جامعه نسبت به زن اعمال میشود.
با آنکه در بسیاری از کشورها قوانین نوشته شده با هر خشونتی حتی ختنهی زنان مخالفت میکند و مدعی است که سعی در به اجرا درآوردن این قوانین در سطح جامعه دارد، آنچه آمار و ارقام قربانیان گواه بر آن است واقعیت تلخ دیگری را بر صورتها سیلی میزند.
در حقیقت جامعه نیز تلاش چشمگیری برای رفع خشونت علیه زنان نمیکند و حتی در بسیاری از موارد و در جوامع و کشورهای مختلف دیده شده است که با فعالین و معترضین نسبت به خشونت علیه زنان از طرف خود جامعه برخورد میشود.
به عنوان مثالی دیگر میتوان از خشونتهای خیابانی نام برد؛ هنگامی که آمار خشونتهای خیابانی بالا میرود، حس ناامنی کمترین نتیجهی این ناتوانی مجریان قانون خواهد بود. ترس از حضور در ساعاتی مشخص از شب در خیابانها، ترس از تنها ماندن در مکانهای عمومی مانند پارک، ترس از رانندگان خودروهای شخصی و این ترس باز هم نوعی از خشونت محسوب میشود.
خانواده نماد کوچکی از جامعه است؛ به طوریکه فرهنگ یک جامعه آینهایست در برابر فرهنگ اکثریت خانوادهها. آمار و ارقام منتشر شده توسط فعالین حقوق بشر و حقوق زنان، حاکی از خشونتی فراگیر میان خانوادههاست؛ از خشونتهای لفظی تا فیزیکی که مقابل دید فرزندان خانواده صورت میگیرد و تاثیری دوگانه بر آنها خواهد گذاشت. در گروهی ممکن است ریشهای کردن خشونت در نهاد کودک باشد و در عدهی دیگری میل به فرار و خودکشی. اما آیا تدبیری برای کاهش این خشونتها از جانب حکومتها صورت میگیرد؟
در کشور فرانسه تا ماههای گذشته، وقتی زنی که مورد ضرب و شتم در منزل قرار میگرفت به پلیس مراجعه میکرد، در مرحلهی اول باید تشکیل پرونده میداد و بعد از سه بار تکرار این موقعیت، پلیس اقدام به دستگیری عامل خشونت میکرد؛ اما نکتهی تاسف برانگیز زمانی بود که قربانی خشونت به مرحلهی سوم شکایت نمیرسید و زیر بار آسیبهای فیزیکی جان خود را از دست میداد. پس از فشار نهادهای حقوق بشری، این قانون لغو شد و طی ماههای اخیر پس از اولین شکایت، شخص خاطی دستگیر میشود.
این اتفاق پیامدهای مثبت و منفی را همزمان به همراه دارد؛ نکتهی مثبت زمانیست که عاملان خشونت از ترس برخورد پلیس با آنها خود اقدام به کنترل خویشتن میکنند، اما پرسش ـ پیامدِ مهم و منفی آنجاست که آیا زنی که مورد ضرب و شتم قرار گرفته است با علم به بازداشت سریع همسر، همخانه یا دوست خود حاضر به این شکایت میشود؟ بررسی این نکته را به بخش سوم این نوشتار واگذار میکنیم.
اما خشونت از درون یک خانواده تا رسیدن به جامعه، چه مسیری را طی میکند؟ سر آغاز این زنجیره که به خشونت میانجامد، شهوت قدرت و برتری است که موجب تمامیتخواهی میشود؛ در این مرحله، شخص تمامیتخواه با عدم تحمل دیگران ستیزهجو میشود و خشونت، همزاد ستیزه جویی است.
تبعیض در جوامع مذهبی ـ سنتی
فرض را بر این می گیریم که جوامع را میتوان به دو دستهی “مذهبی ـ سنتی” و “غیر مذهبی ـ مدرن” تقسیمبندی کرد. جوامع “مذهبی ـ سنتی” که به طور مستقیم یا غیر مستقیم تحت تأثیر بنیادگرایان قرار دارد منحصر به یک مذهب یا یک منطقه نیست. در این محیط ها اکثریت مردم گرایش به مذهب و سنت دارند و حاکمیت تحت لوای عدالت و بازگشت به ارزشها شکاف عمیقی بین فقر و ثروت بوجود میآورد که حاصل آن از بین رفتن اعتماد مردم به آنهاست.
در این جوامع، تبعیض وارده بر زن زیر پرچمی از دین و سنت توجیه میشود؛ به طوریکه فضا برای اعمال فشار بیشتر توسط حکام و همچنین عدم اعتراض توسط قربانیان مهیا میشود. زنان و مردانی که زندگی زیر این پرچم را انتخاب کرده اند یا بر آنها تحمیل شده است، برای تغییر فضای پیرامون و افزودن بر اطلاعات خود مقاومت میکنند و حکمرانان نیز با تکیه بر وعدههای آسمانی و آنچه در انتظار دینداران در جهانی دیگر است آنان را به این توقف یا روند نزولی بیشتر سوق میدهند.
در حقیقت چه کسانیکه از لذات زندگی محروم ماندهاند و چه آنهایی که فقر را تجربه میکنند، بهترین سکان هدایتشان به روندی که به آن دچار شدهاند، «امید» است. این امید به آخرت به آنها انرژی بیشتری برای تحمل ظلم میدهد و همین امید، عطش قدرت حاکمیت را سیراب میکند.
در گواتمالا زنان روستایی در صورت به همراه داشتن دختران خود برای شرکت در مراسم مذهبی کلیسا، اجازهی وارد شدن به محل دعا و نیایش را ندارند. در هندوستان رهبران معنوی مردم، زنان را به مراسم مرسوم به «جشن تییژ» دعوت میکنند تا در روزهی 24 ساعته برای بقای عمر شوهرشان بگیرند و این روزه تفاوتی میان زنان باردار و شیرده با زنان عادی قائل نمیشود. در لیبریا زنان باردار را از دریافت کمکهای پزشکی با شعار «هنگام زایمان خداوند از شما حمایت میکند» بر حذر میکنند و همین امر باعث بالا رفتن آمار مرگ هنگام زایمان در کلیسا میشود. یک گروه مذهبی ـ سنتی با شعار «به وجود آوردن بچه، نیازی به آموزش جنسی ندارد» در گرجستان کارزاری در مدارس به راه انداخته بودند.
کاساندرا بالچین محقق حوزهی زنان، در مقالهی پژوهشی خود به نقل از آلخاندرا ساردا آرژانتینی آورده است: «یکی از فعالان زن در کنیا شاهد برنامهی مشترک بین گروههای مذهبی بوده که به ظاهر مخالفت اساسی با هم داشتهاند: «چند سال قبل، کلیسای کاتولیک در کنیا در بسیج نیرو، از همکاری سازمانهای اسلامی برای به آتش کشیدن هزاران کاندوم در یک پارک عمومی در نایروبی بهره برد. این نخستین بار بود که دو گروه مذهبی مخالف به کار مشترکی دست زدند. در حقیقت، تنها حوزه مورد توافق دربین سه گروهِ مسلط در مباحث جهانی، یعنی کاتولیکهای وابسته به کلیسای کاتولیک رُم، اسلامگراها و مسیحیان اِونجلیست، موضوعاتِ مربوط به ایجاد محدودیت در اختیارات جنسی زنان است، حتی برای سایر زنان غیر از پیروانشان»
جنیفر باتلر فعال حقوق زنان در آمریکا معتقد است: «در سال 2000، انجمنهای مذهبی آمریکا برای جلوگیری از رشد حمایت سازمان ملل از حقوق زنان دست به ائتلافات بینالادیانی زدند تا از دریافت حقوق بیشتر زنان از سازمان ممانعت کنند تا منجر به تضعیف دستاوردهای گذشته شوند. این ائتلاف میان واتیکان، حکومتهای اسلامی بنیادگرا مانند سودان، لیبی، ایران و پاکستان صورت گرفت.
بالچین در این خصوص معتقد است: «واتیکان طی کنفرانس جهانی جمعیت و توسعه در قاهره (1994)، تلاشهایی را سامان داد تا سد راه اقداماتی شود که به بحث پیرامون یک بند در ارائه راهکار برای سقط جنین بودند. در نتیجه توانست در کنار این اقدامات زمینهی پیشبرد حق تولید مثل از جمله آموزش جنسی به نوجوانان و دسترسی به روشهای جلوگیری از بارداری را به تعویق اندازد».
کنار هم گرفتن این مختصر اطلاعات از سراسر جهان نشاندهندهی آن است که فشار و سرکوب زنان منحصر به یک دین یا یک منطقهی خاص نیست، در جوامعی که مذهب و سنت حکمفرما هستند، تبعیض جنیسیتی توجیه های قابل قبولی هم برای حکمرانان و هم برای زنان و مردان پیدا میکند. اصرار به بنیادگرایی در یک جامعه ناگزیر از اجبار است. به طوریکه برای نهادینه کردن مذهب و سنت قدرتمندان، عقاید و ایدهئولوژیهای خود را با اعمال جبر در جامعه همراه میکنند.
به طور مثال زمانیکه مراسم دعا یا نماز در مدارس به صورت اجباری برگزار شود، دستهبندی میان دانشآموزان علنی شده و باعث شکلگیری اختلافات و اعمال تبعیض از جانب مسئولان مدرسه نیز شود.
دوروتی آکینوا فعال حقوق زنان در نیجریه معتقد است: «یک نوع تهدید روانی وجود دارد که باعث میشود افراد حس کنند در صورت عدم اطمینان به جهنم میروند. و این کار، هر گونه میل به پرسشگری را در انسان خاموش میکند». خاموشی میل به پرسشگری، به معنای خاموشی انگیزه برای تغییر وضع موجود است.
تبعیض در جوامع غیر مذهبی ـ مدرن
در بسیاری از مردم این تصور به اشتباه وجود دارد که هرچه از مذهب و سنت فاصله گرفته شود، از میزان تبعیض و فشار جنسیتی کاسته میشود؛ در حالیکه آمار و ارقام حاکی از آن است که در کشورهایی که حاکمیتی مذهبی ـ سنتی ندارند باز هم خشونت و تبعیض به شکل گستردهای وجود دارد.
بنا به آماری که در ابتدای این تحقیق عنوان شد؛ در ایالات متحده هر 6 دقیقه، یک زن مورد تجاوز جنسی و هر 15 ثانیه زنی مورد ضرب و شتم قرار میگیرد. میتوان ایالات متحده را جامعهی دانست که سنت و مذهب بر آن حاکم نیست؛ اما بازهم آمار خشونت میان مردم بسیار بالاست. یا به طور مثال در فرانسه حقوق دریافتی زن در یک شغل برابر با مرد، کمتر از اوست.
در واقع کشورهایی که توسعهگرا هستند و به سوی پیشرفت بیشتر قدم برمیدارند، به دلایلی مانند برتری قدرت بدنی مرد با زن یا عواملی که ممکن است منجر به تعطیلی موقت کار او شود مانند حاملگی یا مرخصیهای بعد از زایمان برای استخدام یا صرف هزینه ترجیح را بر کارمند مرد قرار دهند.
در مثالی دیگر بسیای از جوامع رو به توسعه یا غیر مذهبی ـ مدرن، قاچاق دختران و زنان را در آمار بسیار بالایی شاهد هستند. در آخرین آمار 15000 زن به عنوان برده در کشور چین معامله شدهاند. جدا از تحقیر و توهینی که به یک زن روا داشته شده است آثار روحی و روانی بسیاری بر وی خواهد گذاشت. در حقیقت در این جوامع با تکیه بر آزادی، نوعی از بیبند و باری حاکم شده است. روی آوردن به رابطهی جنسی متعدد در این محیطها کمترین تاثیرش از بین رفتن حس لذت توام با احساس است و خالی شدن تن از روح.
«مصطفی السان» دانشجوی دکترای حقوق خصوصی معتقد است: «زنانه شدن فقر یکی از مهمترین عوامل است که زن را با اراده به سوی باندهای قاچاق میکشاند. این زنان به این امید که خانوادهی خود را از حیث مالی تامین کنند و آیندهی اقتصادی زندگی خویش را تضمین کنند به سوی این باندها جذب میشوند».
در کنار درد فقر و امید به بهبود اقتصاد خانواده، هستند زنانی که باز هم به همین دلیل به عنوان پرستار و خدمتکار استخدام میشوند اما بعد از ضبط گذرنامهی خود توسط صاحبکار، با استفاده از روش تهدید خانوادگی، شکنجه یا فشار مورد سوءاستفاده جنسی قرار میگیرند.
در واقع در این مدل از جامعه نیز با توجه به آنکه محدودیتها و توجیحهای مذهبی و سنتی وجود ندارد بازهم شاهد خشونت و تبعیض علیه زنان هستیم.
***
در جامعهی مذهبی ـ سنتی، فمینیستها عدهای از زنان نافرماناند که آخرت را به دنیای امروز فروخته و در تلاشند تا جامعه را از راه درست و معنوی خارج کنند.
در جامعهی غیرمذهبی ـ مدرن اما، اگرچه آشکارا چنین باوری رایج نیست ولی از تابو بودن خود در نهانخانهها رها نشده است. آنچه مشترک میان هر دو جامعه است، نگرانی “قدرت” از برابری جنسیتی میان زن و مرد است به طوریکه در برخی موارد حتی بدون علم به خواستهها و اعتراضات فعالان حقوق زنان، رای به ابطال آرائشان داده میشود.
در هر دو جامعه، سنتی یا مدرن، قدرت سیاسی و قدرت جنسیتی از یک گوهرند و به یک اندازه میتوانند ویرانگر و عدالتستیز باشند.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر