در دو بخش گذشته، از تبعیض جنسیتی حاکم بر جامعه در دو بستر تاثیر محیط و خصلتهای مردانه سخن گفتیم و این بار به زنانی که ناخواسته، مقصران تبعیض علیه خویشاند خواهیم پرداخت و عواملی که در این امر بر جامعه زنان سایه انداخته است را در سه دستهی “سنت، مذهب و عدم
آگاهی” مورد بررسی و نقد قرار خواهیم داد.
در اینجا بحث در مورد فعالان حقوق زنان یا کسانیکه به حقوق خود واقفند نیست بلکه نگاهی است به زنان اکثریت متوسط یک جامعه.
در جوامع سنتی یا در حال گذار از سنت به مدرنیته، وابستگی و دلبستگی به عادتها به مقاومت در مقابل تغییر میانجامد و راه گذار را سختتر میکند به طوریکه افراد جامعه احساس میکنند از هویت یا عوامل هویتبخش خود دور شده و در مهی غلیظ قدم برمیدارند، پس وقتی قدمها حساب شده و راه، مشخص و واضح نباشد این مقاومت بیشتر خواهد شد.
پیشرفت در جامعه سنتی گره خورده به جمع و گروه است و در جوامع مدرن، گروه جای خود را به فرد میدهد و افراد بر اساس معیارها و تواناییهای خود پیشرفت میکنند؛ اما در جوامع در حال گذار از سنت به مدرنیته کشمکش بین این دو، ذهنیت افراد را مشغول خود میکند و نمیتوانند آرمان یا هدف خود را به روشنی دریافت کنند و از سوی دیگر این جوامع با ارزش فردیت و تجدد طلبی بیگانهاند.
زنان سنتی باورهای خود را بر اساس رسم حاکم بر جامعه از قدیم تاکنون شکل دادهاند و کندن از این رسم را سخت و گاهی ناشدنی میپندارند به طوریکه نمیتوانند خود را در قالب شخصیتی مستقل باور کنند.
به طور مثال در جوامعی که در گذار هستند حتی اگر زنی لازم بداند که برای استقلال فردی و اقتصادی شاغل باشد با آنکه شعار حاکم همین است اما در رفتار باز هم زن خود را وابسته به مرد و خانواده میداند؛ در نتیجه از شغلهایی که امکان ماموریتهای زماندار و انتقال به شهر یا شهرستانها را داشته باشد بر حذر است و چنین امکانی را در نسبت با خانه و خانواده، بسیار دور میداند.
این تفکر نه فقط از سوی جامعه و مردان به باور او تزریق میشود بلکه سنت و رسم و رسوم جامعه نیز، چنین اعتقادی را حاکم میکند.
ظلمهایی که زنان سنتی در جهان به خود میکنند از سطح حقوق معنوی فراتر میرود و به سنتهایی میرسد که تن آنها را نیز در تیررس خطر قرار میدهد؛ آنطور که آمار میگوید بیش از ۱۷۰ میلیون زن در کشورهای آسیایی و آفریقا تاکنون ختنه شدهاند؛ این درحالی است که طبق آمار سازمان ملل، روزانه حدود ۶ هزار دختر ۴ تا ۱۰ ساله در جهان ختنه میشوند و سالانه هزاران نفر از آنها بر اثر جراحات وارده و عفونت جان خود را از دست میدهند.
در واقع جدا از خشونتی که از طرف جامعه و مردان بر «زنان» تحمیل میشود، زنان نیز بستر خشونت و تبعیض را برای باورهای ناروای جامعه بر خود هموار میکنند.
مبحث ختنه زنان را البته میتوان هم از جهت سنت بررسی کرد هم از جهت عدم آگاهی آنها.
وقتی جامعه با باورهای سنتی عجین باشد و دوری جستن از این باورها کاری شبه محال و توهین به اعتقادات محسوب شود و از سویی دیگر نیز زنان، جنس دوم شناخته شوند به راحتی میتوان دریافت که این جنس دوم نه فقط از عدم آگاهی بلکه به پیروی از سنتهای نسبتا «مقدس»، پذیرای چنینی ظلمی در حق خود میشود.
این میزان از وابستگی به سنت از سوی زنان باعث میشود تا در مقابل شکسته شدن «تابوها» در ذهن خود مقاومت کنند و نتوانند با مشکلاتی که جامعه، مردان و زنان برای همنوعان و همجنسهایشان پیش آورده همدردی و همفکری کنند.
به طور مثال مسالهای که این روزها بیش از پیش، افکار عمومی را تحتالشعاع خود قرار داده است، زنان به اصطلاح خیابانی هستند که هر روز نیز با آمار جدید و رو به افزایش آن روبرو هستیم که گسترش بیماریهایی مانند ایدز را نیز (طبق ادعاهای رسمی و دولتی) محصول افزایش این قشر می دانند.
درحقیقت بخشی از زنان و مردان به راحتی قربانی کاستیهایی شدهاند که خود تن به رهایی از عوامل سنتی آن نمیدهند و این رهایی را توهین قلمداد میکنند.
آیا هرگز کسی، چه در سطح جامعه و چه در لایههای حکومتی در قشر عادی مردم از خود یا از جامعه پرسیده است که به چه دلیل دختران از خانه و خانواده خود فرار میکنند؟
معمولا پاسخهایی که در افکار عمومی شکل گرفته است؛ تهاجم فرهنگی، عدم تفاهم میان خانواده و سرکشیهای جوانی و بیبندوباری جامعه است که درمان آن را در بستن بیشتر محیط حاکم بر جوانان میبینند.
در جوامع سنتی، باور آن است که مرد، مسئولیت اداره اقتصادی خانه و خانواده را بر عهده دارد برای همین، حتی در خانوادههایی که به زنان اجازه اشتغال، آنهم در شغلهایی محدود داده میشود معمولا به استقلال اقتصادی زن ختم نمی شود و زنان سنتی در دامن زدن به این وضعیت، نقش اساسی دارند.
بر عدم استقلال دختران در خانوادهها، عوامل دیگری را نیز باید افزود؛ نگاه مادران ملتزم به باورهای سنتی، مذهبی و عدم آگاهی فرزندان از برداشتهای مترقی دینی، عدم اعتماد میان خانواده و دختران، تبعیض میان پسر و دختر از پوشش تا اشتغال، و «تابو» دانستن ارتباط میان دو جنسیت و روابط جنسی.
تمام اینها زوایای مختلف ضربه پذیری زنان از همجنسان خویش است.
پدیدهی دختران خیابانی، بازتاب چنین واقعیتی است؛ آنهاخود قربانی نظام باوری حاکم بر جامعه هستند در حالیکه زنان سنتی حاضر در این جوامع نیز راه را برای پذیرش این افراد بر خود میبندند.
وقتی راه این افراد بسته باشد و به دور از محیطهایی قرار گیرند که در آن «عاطفه مسئولانه» حرف نخست را بزند به راحتی جذب “عواطف غیر مسئول” میشوند؛ عاطفهای که معمولا در این جوامع راهی جز «تن» برای ابرازش نمیتوان تصور کرد.
سرانجام به جای آنکه زنان سنتی در درمان چنین پدیده هایی کمک کنند زنی را که در جامعه با بیمهری و تحت تأثیر باورهای سنتی و مذهبی، طرد شده و گمشدهی خود را در تن و شاید نگاه عابری جستوجو میکند، یا بر اثر عدم رعایت بهداشت قربانی بیماریهای ناشناخته میشود و یا قربانی بیعاطفگیها و یا عاطفههای غیر مسئول شده است را از خود طرد میکنند تا خود از معلول به عاملی برای فساد یا رواج بیبندوباری تبدیل شوند و از جانب همجنسان خود نیز به همین اتهام، بیگانه و مطرود باشند.
زنان و مذهب
اگر بخواهیم زنان را در نسبتشان با باورهای مذهبی نگاه کنیم و آنها را جدا از اقتضائات سنت و ناآگاهیشان مورد بررسی قرار دهیم متوجه خواهیم شد که خیلی از تبعیضهای حاکم زائیدهی برداشتهای غلط از مذهب است که یا خود به تفسیر آن نشستهایم یا جامعهی مذهبیمان این باورها را به ما تزریق کردهاند.
در افرادی که یا مذهبی هستند یا ریشههای مذهب در آنها قوی است و در عین حال در جامعهای مذهبی زندگی میکنند رنگ «تابو»ها با انجام گناه یا ثواب پررنگتر میشود، به طوریکه آزادیهای فردی و اجتماعی خود را در قالب «دستورات دین» میبینند و بر اساس باورهایی که تبدیل به عادت شده است تصمیم میگیرند یا برای خود سرپوشی از جنس «مبارزه در راه خدا» بسازند.
چند سال پیش در لبنان در یک مراسم مذهبی شرکت کردم، سخنران مجلس با اشاره به رفتار خشک یا خشن مردان در خانوادهها زنان را به صبر و استقامت دعوت میکرد و برای تایید سخنانش مثال میآورد که زندگی خانوادگی برای یک زن به مثابه «میدان جنگ» است و بایستی با رفتارهای زننده مرد خود با صبر مبارزه کند تا در آن دنیا خداوند پاداش صبر او را با بهشت و تقرّب به خود بپردازد.
در واقع چنین نگاه معاملهگرایانهای که این طیف از معتقدین به مذهب دارند باعث ظلم هرچه بیشتر به خود زنان شده است به طوریکه وقتی در مقابل سخن غیرعادلانه و غیرمنطقی از سوی همسر یا شریک زندگی خود قرار میگیرند به وعدهی روزهایی دگر در جهانی دیگر «تحمل» میکنند و هر روز از خواستهها، علایق و استقلال خود دورتر میشوند.
این تحمل در سطح جامعه نیز نمایان است؛ جامعهای مذهبی که جان و آبرو را به چوب حفظ دین حراج میزند به راحتی میتواند زنان را اسیر خود کند تا از حق و حقوق خود در بستر دین گذشت کنند تا عدالت حقیقی را در جهان پس از مرگ شاهد باشند، این در حالیست که اگر نگاهی جامع به دین داشته باشیم عدالت، حق و برابری را در همین جهان می خواهد و بدان توصیه کرده است و هیچ کجای دین و عرفان نیامده که از حق خود بگذرید تا در آیندهای نزدیک «میوههای بهشتی» را نصیب شما کنند.
نگاه مذهبی به راحتی میتواند مانند سنت، توجیهگر همه خللهای زندگی انسانها باشد. حتی به طور مثال، مسئلهای مانند اشتغال که در سنت نیز به آن اشاره شد از دید مذهب هم میتواند سوژهی محرومیت و محدودیت زنان باشد.
در زمینه اشتغال خیلی از مفسرین معتقدند که حضور زن در محیط کار به این دلیل که زن قابلیّت زیبایی و دلربایی دارد میتواند خطرناک باشد؛ احساسات مردانه را تحریک کند و نتیجهای خلاف شرع رخ دهد.
در این میان، بسیاری از زنان هستند که خود، حضور زن در محیط کار را نقد میکنند و با تکیه بر عباراتی چون فساد و گناه، خود و دخترانشان را از حضور در این محیطها منع کرده و مانع پیشرفتشان میشوند.
در خیلی از موارد هم دیده شده که چه مفسرین و چه زنان جامعه مذهبی بر این باورند که امیال و خواستههای مرد، امری خدادادی است که در زن چنین نیست پس آنکه باید مواظب و مراقب باشد زن است.
این باور در زندگیهای زناشویی و روابط جنسی دو طرف نیز خود را به وضوح نشان میدهد؛ زمانیکه این رابطه از طرف زن «تمکین» قلمداد شود و بسیاری از زنان برای انجام وظیفه زناشویی یا انجام ثواب خود را در میانهی میدان تمکین قرار میدهند به طور حتم گاهی از اوقات نیز پیش خواهد آمد که مجبور باشند تنها به خواستهی جسمانی مردشان پاسخ دهند و نیاز و شرایط خود را ندیده بگیرند.
در حقیقت، این طیف از زنان در یک جامعه مذهبی رفتار، امیال، خواستهها، استقلال، آبرو و آزادیهای خود را با تکیه بر مردی میخواهند که از نظر مذهبی «زن» را برای تکمیل او آفریده شده است.
زیباییها و تواناییهای خود را زیر سایهی مردی بروز میدهند که مسئولیت آنها را بر عهده دارد که در محضر خدا نیز اوست که باید جوابگوی «بیبندوباریهای» همسرش باشد.
میماند این ابهام که چگونه آنها آموزههای دین خود را نیز زیر سوال میبرند؛ آموزهای که میگوید در روز حساب و کتاب هرکس مسئول رفتار و کنش خود در نسبت با خود و دیگران است و مسئولیت کسی بر عهده دیگری نیست.
آنچه گذشت نشان میدهد که اگر زنان به حقیقت، حقوق، خواستهها و اهداف خود آگاه باشند، زیر چکمههای پدرسالارانه جامعه دوام نخواهند آورد و «اعاده حیثیت» خواهند کرد.
زنان و عدم آگاهی
زنان در جوامع سنتی ـ مذهبی، نسبت به حقوق خود “ناآگاه”اند و این عاملی مهمتر از جبر سنت و مذهب است.
به طور مثال زنان در زمان خواستگاری، از حقی جز مهریه یا شیربها خبر ندارند و تنها در سالهای اخیر است که حق تحصیل، اشتغال یا طلاق نیز به گوش خیلیها رسیده که خود موجب بههم خوردن خیلی ازدواجهای سرنگرفته شده است.
اما زنانی که در راهروهای دادگاهها برای طلاق از مردی که یا آنها را نمیفهمد، یا دچار مسائلی چون اعتیاد یا خشونت است از پلههای دادگاه برای ماهها و چه بسا سالها بالا و پائین میروند تازه متوجه میشوند که میتوانستند از حقوق قانونیشان بهره مند باشند و از آن بیخبر بودند یا بازهم برعکس؛ چقدر در این جوامع مورد ظلم و نادیده ماندن قرار گرفته شدهاند.
در زمینه اشتغال، ختنه، روابط جنسی و دیگر مسائل عدم آگاهی آنها به واقعیت وجودیشان باعث میشود تا تن به رسوم حاکم دهند و با بیاطلاعی در زمینه حق مالکیت بر بدن، سن ازدواج یا سرپرستی فرزند،از همین حقوق قابل استیفا نیز بهره ای نبرند.
تفکر حاکم بر جوامع سنتی ـ مذهبی این گونه است که زنان به علت توانایی بدنی یا احساساتی بودن در خیلی از محیطهای کاری اجازه اشتغال ندارند و خود نیز چنین حاکمیت فکری را قبول داشته و به آن تن دادهاند؛ کارهایی که نیروی جسمانی نیاز دارد به علت «ضعیف» پنداشتن زنان به دست مردان سپرده میشود یا مشاغلی مانند قضاوت که نیاز به واقعگرایی دارد به علت «احساسی» برخورد کردن زنان، از آنها دریغ شده است.
درحالیکه توانایی جسمی نیاز به تمرین و مقاومت بدنی دارد که مانند احساسات، زن و مرد را از هم متمایز نمیکند.
یا در خصوص ختنه زنان، اگر زنان به روابط جنسی آگاهی کامل داشته باشند، لذت بردن از سکس را حق مسلم خود میدانند، زنان نیز مانند مردان، مالک جسم خود هستند و بایستی به واقعیت بدن خود آگاهی داشته باشند؛ در ختنه زنان در بخشهایی از آفریقا، تمام آلت تناسلی زن برداشته میشود و در مناطقی دیگر، بخشی که تحریکپذیری بیشتری دارد تا زنان حس لذت جنسی را نچشند و تنها تمکین کرده و به «وظیفه» طبیعی خود که مادر شدن است روی آورند.
درحالیکه اگر زنی به ماهیت بدن خود آگاهی داشته باشد متوجه میشود که او نیز میتواند مانند مردان لذت برده و هماهنگی جنسی را که میتواند یکی از ارکان اصلی تفاهم زندگی زناشویی باشد یاد گرفته و اجرا کند.
اما در مواردی مانند سن ازدواج یا سرپرستی فرزند، بسیاری از زنان هستند که به حقوق خود ناآگاهند به طوریکه تا همسرشان فوت نکرده یا طلاق نگرفتهاند متوجه چنین ظلمهایی نمیشوند به شکلی که اگر همسر زنی فوت کند سرپرستی فرزندان آن زن به پدر مرد یا عمویش میرسد و اگر زن بخواهد به همراه فرزندان خود مسافرت کند بدون اذن خانواده همسرش نمیتواند یا در صورت طلاق فرزندان زن طبق قانون در اختیار پدر یا خانواده پدر قرار میگیرند و زن حقی در سرپرستی آنها ندارد.
جین رندال، از فعالان حقوق زنان معتقد است یکی از راههایی که به زنان برای شناختن حقوق خود کمک میکند، «روشنگری» است. وی در مقالهای به همین نام با اشاره به روند تاریخی روشنگری
افزوده است «میراث روشنگری برای فمینیستها و مخالفان آنان، به طرزی عجیب، گیج کننده و مغشوش است، متفکران قانون طبیعی در قرون هفدهم و هجدهم میکوشیدند الگویی کاملا قراردادی و سکولار از مناسبات خانوادگی ارائه دهند، الگویی که هر چند نقشی کاملا حاشیهایهای در فعالیت اصلی آنان داشت اما آشکارا به انتقاد از پیشفرضهای نظم آسمانی پدرسالارانه در خانواده پرداخت. نویسندگانی همچون جان لاک، مونتسکیو و ولتر در تحلیلهای سیاسیشان از دولت و جامعه، گهگاه به وضعیت زنان پرداختند و جنبههایی از موقعیت اجتماعی یا حقوقیشان را محکوم کردند. اما اساسیتر از آن، کنکاش ذهنی نویسندگان قرن هجدهم در مورد مسالهی شناخت، روانشناسی طبیعت آدمی و مطالعهی احساسات و هیجانات او بود که آنان را به بررسی جزء به جزء تفاوتهای بین دو جنس (زن و مرد) سوق داد و به طور ضمنیتر به بررسی این موضوع که این تفاوتها تا چه حد درونی بودند و تا چه میزان تحت تاثیر محیط شکل میگرفتند، تاثیر ثانویهی این بررسیها مهم بود؛ از جمله این که وضعیت زنان با واژههای جدیدی مورد تحلیل قرار گرفت، به این معنی که تلاش شد وضعیت زن بیش از آن که مقدر شده آسمانی دانسته شود. با آنچه که هم برای زن و هم مرد طبیعی به شمار میآمد، توجیه شود و این واژهها زمینه ساز بحثهای فمینیستها و مخالفانشان در قرن نوزدهم شد».
مشکل آگاهی زنان بر حقوق یا بر خصلتهای خود در سالهای اخیر با کمک فعالان دفاع از حقوق زنان کمتر شده است اما برای نیل به برابری در یک جامعه سنتی ـ مذهبی یا در حال گذار نمیتوان با تکیه بر عدهای که خود نیز دچار مشکلات و گسلها است و هر روز با سرکوب حاکمیت مواجه است در آیندهای نزدیک به این هدف رسید.
برای حل معضل وجود تبعیض در کشورهایی مانند ایران بدون بسترسازی مناسب و رفع مشکلات و آگاهیبخشی نمیتوان فقط حاکمیت را مقصر دانست و صدالبته که حاکمیت از ترس و نگرانی قدرت گرفتن زنان و کم شدن قدرت خود حداکثر تلاش را خواهد کرد تا جلوی چنین آگاهیهایی را بگیرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر