۱۳۸۷ مرداد ۳۱, پنجشنبه

از لایحه‌ی خانواده تا افتتاحیه‌ی المپیک

در روزهایی که گلایه از لایحه‌ی خانواده و المپیک و مدارک دروغین کنار ممنوع‌الخروجی بیشماری از دوستان و دست به قلمان و هنرمندان قرار می‌گیرد، چشم به امید کدام روزنه‌ دوخته‌ایم نمی‌دانم.
بزرگترین گناه یا دوری از خدا همان ناامیدی است، شاید برای فرار از "گناه" دست به دامان امید شده‌ایم.
از لایحه‌ی خانواده‌ای که 56 نفر از مطرح‌کنندگانش چند همسره هستند و تنها خانم مدافعی که حضور دارد توجیهی جز همسر دوم بودن را ندارد، تا المپیکی که چندین میلیون دلار هزینه برای آن متحمل شدیم و جز آبروریزی چیزی در پی نداشت، تا مدارکی که همه جعلی است و برای تشویش اذهان مساله‌ی "دوستی با اسرائیل" از طرف نزدیکان رئیس‌جمهور مطرح شده،‌ تا ممنوع‌الخروجی و آزادالورودی همه دوستان و دست به قلمانمان و امروزه حتی هنرمندانی چون گلشیفته فراهانی، همه و همه نشان از آشفتگی اوضاع داخلی ما دارد، و قطعی‌های برق و آب و گرانی مردم را از درست نگریستن و درست تصمیم‌گرفتن بازداشته است.
و اما امروز
که جناب علم‌الهدی از زنانی می‌گوید که پرچم به دست وارد افتتاحیه‌ی مراسم المپیک شده‌اند و این خود یک ضد ارزش محسوب می‌شود چرا که همه کشورها پرچمدار مرد را به میدان فرستاده‌اند و یا حضور زنان اسکیت‌باز حتی با پوشش صحیح اما با ژست‌های نامناست!!!! تنها نگرانی خود را از ترویج تفکر "فمینیسم" به طرز آشکاری بروز داده است.
آنچه این میان قابل توجه است نگرانی و یا به عبارتی کاملتر ترس بیش از اندازه‌ای است که از قدرت گرفتن تفکر فمیمنیسم به چشم می‌خورد.
و این در حقیقت نشان از پیروزی است و نیاز به تبریک دارد.
و تنها نیازمند امیدی هستیم که گاه از پیروزی به دست می‌آید و گاه با فرار از گناه.

۱۳۸۷ مرداد ۲۹, سه‌شنبه

اولین نگاه تبعیض

اولین‌باری که تبعیض جنسیتی را با تمام وجود حس کردم، مدرسه نمی‌رفتم. حتی اسم این رفتار را هم نمی‌دانستم؛ درست همون روزهایی که ما باید با لباس پوشیده برای بازی به کوچه می‌رفتیم و بازنده‌ی گرما بودیم. اما این‌ها هیچ‌کدام نشان تبعیض نبود. شبی که برای مراسم تاسوعا صدای پای کودکانه‌ام میان پاشنه‌های مادرهای محل گم بود، کنار خیابون به پسرهایی نگاه می‌کردم که زنجیرزن یا سینه‌زن حسین بودند. در برگشت صدای گریه‌ام میان گریه‌هایشان گم شد. آنها برای حسین می‌گریستند و من برای ظلمی که فکر می‌کردم بر من وارد شده.

شیوه‌ی تبعیض‌گذاری‌ها هم با من بزرگ و بزرگ‌تر شدند، صدای گریه‌ی شبانه‌ام به فریادهای خیابانی مبدل شد. فریادهایی برای گرفتن حق و یا فریادهایی زیر "چکمه‌ی پدرخوانده‌‌ها".

و اما این روزها که بحث برای تصویب "لایحه‌ی خانواده" گرم است.

زمان کودکی ما که آوردن اسم دیگری جز مادرمان در منزل به منزله‌ی خوردن گوشت خوک حرام!!!! بود، نتیجه‌اش من و توهایی شدیم که هر روز صداهایمان بیشتر و بیشتر به فریاد بر علیه ظلم تبدیل شد.
زندگی‌هایی که به خیال خودمان ثبات داشت ولی ما دل به ظاهر بسته‌ بودیم.

امروز اما به حکم همان اسلام‌شان! تبر بر ریشه‌ی دین می‌زنند و به رسم دین‌زدایی آنچه می‌کنند حقیقت است.

لایحه‌ای که با پشتیبانی 56 نماینده‌‌ای دارای دو همسر به پای تصویب می‌رسد، و اما من در شگفت از خانمی مدافع از این لایحه.

آنچه توجیه این پشتیبانی‌ است، تنها "کلاه شرعی" است.

اما شما!
خانمی که مدافع این طرح هستید، و در روزگار ما بزرگ شده و با حمایت ما پا به عرصه گذاشته‌اید، تنها توجیهی که پشتیبان هدف شماست آیا می‌تواند غیر از این باشد که شما خود همسر دوم هستید؟


این روزها هم خواهد گذشت، باز هم کودکان ما صدای گریه‌شان میان های‌و‌هوی‌های دروغین ناشنیده گرفته خواهد شد، اما آنها روزی بزرگ می‌شوند و روزی کنار ما ایستادگی خواهند کرد.