۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

شیرینی عید و میهمانی تلخ

عید فطر با طعم شیرین اش از راه می رسد اما ایران هنوز تلخ کام از بغضهای فروخورده است.

ایرانیان، همه میهمان "ماه خدا" بودند چه آنها که "مدعی میزبانی" اند و چه بقیه ی مردم؛ مردمی که با حضور ملیونی شان در روز قدس، کلمه‌ی ترس را از یاد بردند و در برابر ظلم حاکمیت، نه با مظلومیت بلکه با شجاعت و تکیه بر حقانیت راه خود، قدم در خیابان‌ها گذاشتند و تیغ تهدید را با سرهایی برافراشته و دستانی به نشانه پیروزی پاسخ دادند.

هتک حرمت خاتمی،‌ و نگرانی دستگیری مهدی کروبی و حضور دیرهنگام میرحسین موسوی در میان مردم نه تنها از استقامت آن‌ها نکاست بلکه خشم آنان را افزایش داد و فریادهای خاموش را نیز از حنجره‌ها آزاد کرد.

در سوی دیگر این میهمانی، حاکمیتی بود که از هر تریبون برای ترساندن ملت خود استفاده کرد و هر گردهمایی مسالمت‌آمیز را با ضرب و شتم و دستگیری‌های گسترده و خونین پاسخ داد تا گواهی باشد بر قدرت و دیکتاتوری بر پایه‌های ظلم.

این مهمانان ناسپاس خدا که مدعی میزبانی اند روزگاری همرنگ بقیه بودند اما با غصب خانه و ادعای فرعونی شان کار را به جایی رساندند که همان میهمانان، چشم در چشم آنها دوخته و در کنار شعار همیشگی "مرگ بر اسرائیل" مرگ رفتار ظالمانه شان را فریاد زدند و آخرین جمعه‌ی ماه رمضان که بنیان‌گذار جمهوری اسلامی آن ‌را روز ایستادگی یک ملت در حمایت ملتی مظلوم خوانده بود، خود خاری شد در گلویشان و تاریخی تازه شد برای ایستادگی مظلوم در برابر ظالم.

بعد از سالها، زمان تایید خط قرمزها از طرف "یک نفر" گذشت و حالا این ملت سبزند که رای داده و نداده به میدان آمدند تا با حضور خود خط قرمزهای دموکراتیک را برای دیکتاتورمنش‌ها ترسیم کنند.

انگار تاریخ مصرف رنگ خاکستری این میهمانی به پایان رسید و سفید و سیاه در مقابل هم به صف ایستادند.
میهمانان هر لحظه با شایعات و تهدیدات تازه‌ای روبرو شدند؛ دیگر نه وجهه‌ی بین‌المللی خاتمی به کار آمد و نه گذشته‌ی پر افتخار کروبی و نه سایقه ی میر حسین موسوی؛ در عوض وقاحت و دروغگویی و تجاوز، فضایل اخلاقی شمرده شدند و ایران پر شد از شریعتی‌هایی که "می‌توان به آن‌ها ناسزا گفت اما نمی‌توان آن‌ها را نادیده گرفت".

آن همه تدابیر امنیتی و آن همه وحشی‌گری‌ در مقابل دل‌های شکسته‌ اما به خشم‌ آمده‌ی میهمانان و در مقابل "مادرانی که سر از سجاده‌های خونین فرزندانشان بلند کرده‌اند" به زانو درآمد تا جائیکه رهبر بی‌تدبیر این سرزمین را "از آسمان به زمین"‌ آورد تا در وجدان همین خاک و همین سرزمین، قبل از فرا رسیدن روز جزا محاکمه شود.
مدعیان میزبانی و ملت میهمان، هر دو لحظه‌های نفس‌گیری را پشت‌سر می‌گذارند؛‌ یکی در پایان و دیگری در آغاز.

شیرینی عید با تلخی شایعات و نگرانی ها تهدید می شود؛ شایعاتی از جنس احتمال بازداشت میرحسین و کروبی و نگرانی‌هایی از جنس سلامتی زندانیان شکنجه های سفید و سیاه، و اعترافاتی از جنس محمد علی لبطحی و دوست صمیمی اش: آقای بازجو!

میهمانان به عید فطر می رسند و عیدی که همیشه نشانه ی آغاز زندگی و تولدی دیگر بود امسال نشان از پایان میزبان های دروغین دارد.

ضیافت "ایران" آبستن تحولات تازه و خشم‌های فروخورده ایست و مدعیان میزبانی، سر در قباهای خود فرو برده‌اند و حرفی جز دروغ های ملال آور ندارند و تصویرشان آلوده به باطوم،‌ چاقو،‌ گاز فلفل،‌ گاز اشک‌آور است بی‌خبر ازآن‌که میزبان حقیقی بالاتر از آن‌ها به نظاره‌ نشسته و اوست که رای به فنای ظالم و بقای مظلوم می‌دهد.

+لینک در جرس

۱۳۸۸ شهریور ۲۳, دوشنبه

آنچه خطیب جمعه نگفت!

دیشب بزرگترین و برترین شب قدر بود، همه در درگاه خدا جمع بودند تا بزرگترین آرزوها و خواسته‌های خود را از خانه‌ی دلشان روانه‌ی خانه‌ی خدا کنند.
به سمت کعبه دست به دعا بودند یک شب پس از آنکه رهبر ایران از حکومت امام علی گفت اما از واقعیت‌ها گریخت، ردای عدالت وهم‌آلود بر تن خویش کرد و لباس نفاق بر تن فرزندان انقلاب و کتک خوردگان مظلوم این روزها پوشاند.
او از علی گفت که در چنین شب‌هایی تاب اشک‌های زینب را نیاورد و همراه با او گریست و خطاب به او گفت تو اگر این شبها این‌چنین بی‌تابی میکنی فردای عاشورا چه خواهی کرد؟
اما نگفت که از حکومت خویش برای ما "کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا" ساخته است!
نگفت که این شب‌ها زینب‌هایی هستند که بر بستر بی‌پدری می‌گریند و آغوشی نیست تا تسلای شان باشد.
نگفت که درست در روزهایی که باید لباس عدالت بر تن می‌کرد تا به داد شاکیان برسد خود را به مردم، عریان نشان داد تا ملت و حکومت، برای همیشه، رنگ خاکستری خود را ببازند و همه چیز سفید و سیاه شوند.
نگفت اما با همه ناگفته‌هایش، نوید شجاعت و شهامت به ملتی داد که همه، آنها را خواب می‌پنداشتند.
نگفت تا ما بگوییم که این ردای آوارگی که او بر تن فرزندان این مملکت پوشاند تا مثل "مسیح"‌ها منتظر فرزندشان باشند و یا مثل "حنیف"ها به فرزندان به دنیا نیامده‌شان نامه بنویسند، بسیار برازنده‌تر از ردایی است که او از سر ثبات سلطنت‌اش بر تن خود و یارانش کرده است و عزت این لباس که با خون مظلومان رنگین شده بسیار بیش از لباسی است که با دست قدرت، رنگ آمیزی‌اش کرده است.
حتی اگر آوارگان و خانه به‌دوشان این روزها گمنام باشند و از هر ده نفر ما تنها نام یکی از آنها را بدانیم.
نگفت تا ناگهان استعداد دانش آموزان "قلم" شکوفا شود و در کنار استادان و پیش کسوتان، قلم به راحتی در دستان‌شان به حرکت در‌آید و بدون لرزش، برای حق‌خواهی برادران و خواهران مظلوم‌شان بر صفحه‌ی تاریخ بنویسند.
نگفت تا امروز هر یک نفر به یک رسانه تبدیل شود و از این شکوفایی بر خود ببالد حتی اگر ستادها پلمپ، روزنامه‌ها توقیف و اطلاع‌رسانی محدود شود.
نگفت زیرا نمی‌تواند درک کند که امروز به ازای هر یک نفر که مظلومانه و پاک به آسمان‌ها رفته ده اسم بر صفحه‌ی تاریخ به دادخواهی بلند شده و نمی‌تواند بفهمد که وقتی پیروان سرسپرده‌اش که قربة الی الله بر تن‌های شریف پسران و دخترانی که مادرانی سر بر سجاده و پدرانی چشم انتظار دارند میتازند چه وقیحانه دل به ظالم و تن به معصیت سپرده اند.
نگفت مثل همه معماهایی که ناگفته ماند از دخترانی که اعدام‌شان حلال و باکره ماندن‌شان حرام بود تا تماشاگرانی حرفه‌ای در لباس پیامبر که امروز بر تخت سلطنت تکیه داده‌اند.
خطیب جمعه از ترس گفت و آنها که از مخالفت های جهانی می‌ترسند را ملامت کرد، اما نگفت که چه کرده است که خود، این همه از مردمش می‌ترسد؟!
چرا مراسم مذهبی و مجالس ترحیم را لغو می‌کند و به عزاداران و سیاه پوشان اجازه‌ی سوگواری نمی‌دهد؟
چرا به جای کشف مسلخ جوانان، اسناد جنایت را می‌ربایند؟
چرا حکم به رودررویی ملت با ملت در روز قدس میدهند و سبزی این روز را با حضور همیشه سیاه خود سرخ می‌کنند و نمی‌گذارند سبزی چمن، خشکی بیابانهای‌شان را بیاراید؟
او از ترس گفت اما از شجاعت کسانی نگفت که آوارگی به تن می‌خرند و خاک و فرزند و همسر خود را به امید هم‌آغوشی دوباره، به خدایی می‌سپارند که با رئوفیّت و عدالت‌اش بیگانه است!
از شجاعت آنها که دست خالی در مقابل باتوم‌های پاسداران ولایت او با سری افراشته، چشم در چشم‌شان می‌دوزند، از شجاعت کسانی که قلم به ترس نمی‌فروشند، سبزپوشان امروز آوارگی و سرهای برافراشته و قلم‌شان مایه‌ی افتخارشان است و تن به ابطال و ردای کفر و حاکمیت نمیدهند.
آن که می‌ترسد اوست؛ ترس از روزی که عاشورای ملت سبزپوش ایران فرا برسد روزی که نه از سلاح ترسی دارند و نه از کلمات موهوم، نه از زندان و نه از شکنجه و بالاتر از همه نه از مرگ!
دیشب بزرگترین و برترین شب قدر بود، همه در درگاه خدا جمع بودند تا بزرگترین آرزوها و خواسته‌های خود را از خانه‌ی دلشان روانه‌ی خانه‌ی خدا کنند.
به سمت کعبه دست به دعا بودند و نتیجه‌ی همه گفته‌ها و ناگفته‌های خطیب جمعه را به خدا شکایت بردند تا اجابت دعای مظلومان و نفرین به ظالمان را تنها از او بگیرند.

۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه

زنان مردسالار کابینه؛ موانعی از جنس خودمان


بیش از دو ماه مانده به آخرین انتخابات ریاست جمهوری ایران فعالان حقوق زنان تصمیم گرفتند تا در زیر یک پرچم مطالبات خود را بیان کنند،؛ خواسته هایی که بر دو محور اصلی بنا شده بود: اول، پیوستن ایران به کنواکسیون امحای اشکال تبعیض علیه زنان و دوم، بازنگری اصولی از قانون اساسی که در آن تبعیض جنسیتی وجود دارد.
با متحد شدن تمامی فعالان و تشکیل وحدتی بنام "همگرایی جنبش زنان" کاندیداها به صورت جدی متوجه شدند که باید مساله ی "احقاق حقوق زن" را در دستور کارشان قرار دهند.
با کودتای 22 خرداد 1388 و دستگیری شمار زیادی از فعالان سیاسی، این هم پیمانان ساکت ننشستند و راه جدیدی را برای مبارزه در پیش گرفتند.
با تأثیر تدریجی این جنبش بر نیمی از جمعیت کشور، رئیس دولت کودتا نیز برای جلب حمایت زنان به نتیجه جالبی رسید: ورود ناگهانی سه زن در کابینه!
اما به راحتی میتوان نوع نگاه و خواسته ی احمدی نژاد از جامعه زنان را با معرفی این سه زن به کابینه (با آگاهی کافی از رد صلاحیت آنها) فهمید.
حرکت تبلیغاتی وی برای نشان دادن ظرفیت و روشن بینی خود از معرفی سوسن کشاورز آغاز شد و با اینکه این شایعه قوت گرفت که کشاورز عضو ستاد میرحسین موسوی بوده است او را به مجلس معرفی کرد آنهم در روزهایی که اعضای این ستاد یا در زندانند و یا در حال شناسایی و پیگرد قانونی اند.
فاطمه آجرلو دیگر نامزد وزارت، خود طراح گزینش جنسیتی دانشجویان بود و عقیده داشت برای تحصیل دختران در دانشگاهها و در همه ی رشته ها باید اندازه قائل شد. گفته می شود او در افشاگری پالیزدار علیه مسئولان نظام، یازده ساعت مورد بازجویی و محاکمه قرار گرفته بود.
مرضیه وحید دستجردی نیز مخالفت با طرح پیوستن ایران به کنواکسیون رفع تبعیض را در کارنامه خود دارد و پیشتر طرح جداسازی جنسیتی بیمارستانها را ارائه کرده بود.دلیل احمدی نژاد برای معرفی وی "حجب و حیای زنان در بیان مشکلات زنانگی است که بهتر است یک خانم متخصص برای این وزارت (بهداشت و درمان) در نظر گرفته شود". گویا از نظر رئیس دولت کودتا مهمترین مشکل زنان در جامعه، ناتوانی بیان مسائل و مشکلات زنانگی شان است.
این سه زن اما در دفاع از خود بدترین روشها را اتخاذ کردند به طوری که از طرف نمایندگان دیگر نیز مورد تمسخر قرار گرفتند تا سرانجام یک زن باقی ماند.
از گذشته ی این سه زن به راحتی میتوان به نوع نگاه احمدی نژاد و برنامه های که برای آینده ی زنان در نظر گرفته است پی برد.
همان طور که برای ریاست مرکز امور زنان، تهمینه دانیالی (مديركل سابق دفتر امور زنان روستايی و عشاير وزارت جهاد كشاورزی) را معرفی کرده است؛ کسی که معتقد است: "وظیفه ی زن همسری و مادری نمونه است و برابری جنسیتی معنایی ندارد".
ماجرا روشن است:
احمدی نژاد در ابتدا به عنوان یک کار تبلیغاتی، سه زن را به کابینه معرفی می کند با علم به این که بدون هماهنگی با مراجع سنتی قم و رایزنی با آنها نمی تواند رأی اعتماد بگیرد و آنها مطمئنا به مخالفت برخواهند خواست چنان که در سال 1342 برای وزارت "فرخ رو پارسا" با دولت وقت به شدت مخالفت و پس انقلاب نیز وی را به عنوان "مفسد فی الارض" اعدام کردند.
در نتیجه او می دانست که بافت سنتی باقی مانده از آن زمان با وزارت زن مخالف خواهد بود اما این ریسک تبلیغاتی را انجام داد تا توضیح یا توجیه جامعه این باشد که به نظر احمدی نژاد وزارت، حق جامعه ی زنان است! این درحالیست که جنبش زنان هم این مطلب را در اولویت مطالبات خود قرار نداده بود زیرا بافت سنتی ـ مذهبی ایران را می شناخت.
در مرحله ی دوم به دفاع از این سه زن برخاست و برای ارتقای منزلت آنان درخواست کمک کرد تا ثابت کند دولت و شخص او مشکلی با ارتقای منزلت سیاسی و اجتماعی زنان ندارند و هزینه این مخالفت را بر دیگران و مشخصا مجلس شورای اسلامی تحمیل کند.
در مرحله ی سوم و علیرغم عدم رأی اعتماد به دو زن نامزد وزارت، سرانجام به خواسته ی خود رسید و توانست اسم خود را به عنوان اولین دولت بعد از انقلاب که یک وزیر زن را در جمع خود پذیرا شد ثبت کند تا در آخر این بازی از پیش برنامه ریزی شده، برنده ماجرا باشد.

اینک آیا فاطمه آلیا که علیرغم همه جنجال ها بار دیگر به عنوان نامزد وزارت به مجلس معرفی شده است با آن سه تن متفاوت است؟
واقعیت این است که نه تنها در کارنامه ی هیچیک از این زنان فعالیتی برای احقاق حقوق زنان وجود ندارد بلکه سوابقی در ترویج مردسالاری از خود نشان داده اند.
مردسالاری یا حمایت از حقوق زنان به صرف مرد یا زن بودن نیست که اثبات میشود؛ چه بسیار مردانی که برای احقاق حق این جامعه فعالیت دارند و حاضر به پرداخت هر بهائی نیز هستند و بالعکس چه بسیار زنانی که با نگاه و عمل خود به بقای سنت و تاریخ مردسالاری کمک می کنند.
شاید احمدی نژاد و مرضیه وحید دستجردی این کابینه را افتخاری برای زنان ایران بدانند اما جنبش زنان بی خبر از حقوق ضایع شده ی خود نیستند و وظیفه ی همسری و مادری را به عنوان "تنها" وظیفه ی خود نمی دانند و به ویترینهای سیاسی دل خوش نخواهند کرد.
آنها راهی دشوارتر از گذشته در پیش رو دارند زیرا کسی از جنس خودشان در برابرشان ایستاده و در برابر "تغییر" مقاومت می کند.

۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه

کالبد شکافی بازداشت یک روزنامه‌نگار


دو هفته پیش, یکی از فعالان جبهه‌ی مشارکت به اتهاماتی نامعلوم بازداشت شد و چند روز بعد از زندان اوین خبر رسید که برای اعترافات سیاسی و اخلاقی تحت فشار بازجویان قرار گرفته است.
فریبا پژوه روزنامه‌نگار و عضو فدراسیون بین المللی روزنامه‌نگاران که این‌بار طعمه بازجویان دولت کودتاست سابقه‌ی همکاری با روزنامه اعتماد ملی (با مدیریت مهدی کروبی) و خبرگزاری ایلنا را در کارنامه خود دارد و با آشنایی‌اش به زبان‌های انگلیسی و فرانسه گزارش‌های مختلفی را در مطبوعات مهم دنیا به چاپ رسانده است.
او تاکنون برای فعالیت‌های مطبوعاتی‌اش به ایتالیا, فرانسه, آلمان و لبنان سفر کرده است, در رفت و آمد به این کشورها نه ممنوع‌الخروج بوده و نه مورد بازخواست قرار گرفته است. اما ناگهان در اوج نمایش دادگاه‌های فعالان سیاسی بازداشت می‌شود.
این بهترین فرصت است که یک عضو عادی جبهه مشارکت که سفرهایی به خارج داشته و به دو زبان نیز مسلط است را به دام اندازند و از او اعتراف بگیرند. در این مدت پژوه ناشناخته نبوده است؛ او وبلاگ‌نویس است و دیدگاه‌های پنهانی ندارد چنان‌که بیست روز قبل از بازداشت و با آغاز دادگاه‌های نمایشی فعالان سیاسی به اتهام انقلاب مخملی به نقل از گالیله نوشت: "در هفتادمین سال زندگی در مقابل شما به زانو درآمده‌ام و درحالیکه کتاب مقدس را پیش چشم دارم و با دست‌های خود لمس میکنم توبه میکنم و ادعای خالی از حقیقت حرکت زمین را انکار میکنم و آن را منفور و مطرود میدانم" و ادامه داد "گالیله همزمان پایش را سه بار به زمین زد و زیر لب گفت تو گردی!"
وی در ادامه‌ی این پست می‌نویسد: "وقتی گالیله در اثر شکنجه و تهدیدات کلیسا مجبور شد به اشتباه خود پی ببرد و به صاف بودن کره‌ی زمین اعتراف کند یکی از شاگردان گالیله به سمت او آمد و گفت تف به سرزمینی که قهرمان ندارد و پاسخ شنید تف به سرزمینی که به قهرمان احتیاج دارد".
فریبا شب بیست و سوم خرداد با آغاز دستگیری‌های گسترده, توقیف سه روزنامه و مسدود کردن سایت‌های خبری یادداشتی را در قلم‌نیوز نوشت که در آن این حوادث را مشابه کودتا علیه دکتر محمد مصدق توصیف کرد.
قرار است به زودی نعمت احمدی وکیل وی از دادگاه خبر بیاورد که او را به چه جرمی بازداشت کرده‌اند اما مصیبت اینجاست که در این فصل از از تاریخ غم‌انگیز کشورمان هرکس استعداد بیشتر و کارنامه‌ی روشن‌تری دارد اتهامش بیشتر و جرمش سنگین‌تر است.
فریبا می‌تواند طعمه‌ی خوبی برای اتهام جاسوسی باشد چون زبان می‌داند و به اروپا سفر کرده است او میتواند طعمه‌ی مناسبی برای اتهامات اخلاقی باشد چون زن است و با حزبی همکاری کرده که سران‌اش مظلومانه بیش از دو ماه را در سلول‌های انفرادی گذرانده‌اند و به انقلاب مخملی متهم‌اند و چه بهتر که به فساد اخلاقی نیز متهم شوند و کارشان را یکسره کنند.
باید خود را برای رسوا کردن طراحان این پرونده جدید آماده کنیم؛ این تازه اول بازی است.