عید فطر با طعم شیرین اش از راه می رسد اما ایران هنوز تلخ کام از بغضهای فروخورده است.
ایرانیان، همه میهمان "ماه خدا" بودند چه آنها که "مدعی میزبانی" اند و چه بقیه ی مردم؛ مردمی که با حضور ملیونی شان در روز قدس، کلمهی ترس را از یاد بردند و در برابر ظلم حاکمیت، نه با مظلومیت بلکه با شجاعت و تکیه بر حقانیت راه خود، قدم در خیابانها گذاشتند و تیغ تهدید را با سرهایی برافراشته و دستانی به نشانه پیروزی پاسخ دادند.
هتک حرمت خاتمی، و نگرانی دستگیری مهدی کروبی و حضور دیرهنگام میرحسین موسوی در میان مردم نه تنها از استقامت آنها نکاست بلکه خشم آنان را افزایش داد و فریادهای خاموش را نیز از حنجرهها آزاد کرد.
در سوی دیگر این میهمانی، حاکمیتی بود که از هر تریبون برای ترساندن ملت خود استفاده کرد و هر گردهمایی مسالمتآمیز را با ضرب و شتم و دستگیریهای گسترده و خونین پاسخ داد تا گواهی باشد بر قدرت و دیکتاتوری بر پایههای ظلم.
این مهمانان ناسپاس خدا که مدعی میزبانی اند روزگاری همرنگ بقیه بودند اما با غصب خانه و ادعای فرعونی شان کار را به جایی رساندند که همان میهمانان، چشم در چشم آنها دوخته و در کنار شعار همیشگی "مرگ بر اسرائیل" مرگ رفتار ظالمانه شان را فریاد زدند و آخرین جمعهی ماه رمضان که بنیانگذار جمهوری اسلامی آن را روز ایستادگی یک ملت در حمایت ملتی مظلوم خوانده بود، خود خاری شد در گلویشان و تاریخی تازه شد برای ایستادگی مظلوم در برابر ظالم.
بعد از سالها، زمان تایید خط قرمزها از طرف "یک نفر" گذشت و حالا این ملت سبزند که رای داده و نداده به میدان آمدند تا با حضور خود خط قرمزهای دموکراتیک را برای دیکتاتورمنشها ترسیم کنند.
انگار تاریخ مصرف رنگ خاکستری این میهمانی به پایان رسید و سفید و سیاه در مقابل هم به صف ایستادند.
میهمانان هر لحظه با شایعات و تهدیدات تازهای روبرو شدند؛ دیگر نه وجههی بینالمللی خاتمی به کار آمد و نه گذشتهی پر افتخار کروبی و نه سایقه ی میر حسین موسوی؛ در عوض وقاحت و دروغگویی و تجاوز، فضایل اخلاقی شمرده شدند و ایران پر شد از شریعتیهایی که "میتوان به آنها ناسزا گفت اما نمیتوان آنها را نادیده گرفت".
آن همه تدابیر امنیتی و آن همه وحشیگری در مقابل دلهای شکسته اما به خشم آمدهی میهمانان و در مقابل "مادرانی که سر از سجادههای خونین فرزندانشان بلند کردهاند" به زانو درآمد تا جائیکه رهبر بیتدبیر این سرزمین را "از آسمان به زمین" آورد تا در وجدان همین خاک و همین سرزمین، قبل از فرا رسیدن روز جزا محاکمه شود.
مدعیان میزبانی و ملت میهمان، هر دو لحظههای نفسگیری را پشتسر میگذارند؛ یکی در پایان و دیگری در آغاز.
شیرینی عید با تلخی شایعات و نگرانی ها تهدید می شود؛ شایعاتی از جنس احتمال بازداشت میرحسین و کروبی و نگرانیهایی از جنس سلامتی زندانیان شکنجه های سفید و سیاه، و اعترافاتی از جنس محمد علی لبطحی و دوست صمیمی اش: آقای بازجو!
میهمانان به عید فطر می رسند و عیدی که همیشه نشانه ی آغاز زندگی و تولدی دیگر بود امسال نشان از پایان میزبان های دروغین دارد.
ضیافت "ایران" آبستن تحولات تازه و خشمهای فروخورده ایست و مدعیان میزبانی، سر در قباهای خود فرو بردهاند و حرفی جز دروغ های ملال آور ندارند و تصویرشان آلوده به باطوم، چاقو، گاز فلفل، گاز اشکآور است بیخبر ازآنکه میزبان حقیقی بالاتر از آنها به نظاره نشسته و اوست که رای به فنای ظالم و بقای مظلوم میدهد.
+لینک در جرس
ایرانیان، همه میهمان "ماه خدا" بودند چه آنها که "مدعی میزبانی" اند و چه بقیه ی مردم؛ مردمی که با حضور ملیونی شان در روز قدس، کلمهی ترس را از یاد بردند و در برابر ظلم حاکمیت، نه با مظلومیت بلکه با شجاعت و تکیه بر حقانیت راه خود، قدم در خیابانها گذاشتند و تیغ تهدید را با سرهایی برافراشته و دستانی به نشانه پیروزی پاسخ دادند.
هتک حرمت خاتمی، و نگرانی دستگیری مهدی کروبی و حضور دیرهنگام میرحسین موسوی در میان مردم نه تنها از استقامت آنها نکاست بلکه خشم آنان را افزایش داد و فریادهای خاموش را نیز از حنجرهها آزاد کرد.
در سوی دیگر این میهمانی، حاکمیتی بود که از هر تریبون برای ترساندن ملت خود استفاده کرد و هر گردهمایی مسالمتآمیز را با ضرب و شتم و دستگیریهای گسترده و خونین پاسخ داد تا گواهی باشد بر قدرت و دیکتاتوری بر پایههای ظلم.
این مهمانان ناسپاس خدا که مدعی میزبانی اند روزگاری همرنگ بقیه بودند اما با غصب خانه و ادعای فرعونی شان کار را به جایی رساندند که همان میهمانان، چشم در چشم آنها دوخته و در کنار شعار همیشگی "مرگ بر اسرائیل" مرگ رفتار ظالمانه شان را فریاد زدند و آخرین جمعهی ماه رمضان که بنیانگذار جمهوری اسلامی آن را روز ایستادگی یک ملت در حمایت ملتی مظلوم خوانده بود، خود خاری شد در گلویشان و تاریخی تازه شد برای ایستادگی مظلوم در برابر ظالم.
بعد از سالها، زمان تایید خط قرمزها از طرف "یک نفر" گذشت و حالا این ملت سبزند که رای داده و نداده به میدان آمدند تا با حضور خود خط قرمزهای دموکراتیک را برای دیکتاتورمنشها ترسیم کنند.
انگار تاریخ مصرف رنگ خاکستری این میهمانی به پایان رسید و سفید و سیاه در مقابل هم به صف ایستادند.
میهمانان هر لحظه با شایعات و تهدیدات تازهای روبرو شدند؛ دیگر نه وجههی بینالمللی خاتمی به کار آمد و نه گذشتهی پر افتخار کروبی و نه سایقه ی میر حسین موسوی؛ در عوض وقاحت و دروغگویی و تجاوز، فضایل اخلاقی شمرده شدند و ایران پر شد از شریعتیهایی که "میتوان به آنها ناسزا گفت اما نمیتوان آنها را نادیده گرفت".
آن همه تدابیر امنیتی و آن همه وحشیگری در مقابل دلهای شکسته اما به خشم آمدهی میهمانان و در مقابل "مادرانی که سر از سجادههای خونین فرزندانشان بلند کردهاند" به زانو درآمد تا جائیکه رهبر بیتدبیر این سرزمین را "از آسمان به زمین" آورد تا در وجدان همین خاک و همین سرزمین، قبل از فرا رسیدن روز جزا محاکمه شود.
مدعیان میزبانی و ملت میهمان، هر دو لحظههای نفسگیری را پشتسر میگذارند؛ یکی در پایان و دیگری در آغاز.
شیرینی عید با تلخی شایعات و نگرانی ها تهدید می شود؛ شایعاتی از جنس احتمال بازداشت میرحسین و کروبی و نگرانیهایی از جنس سلامتی زندانیان شکنجه های سفید و سیاه، و اعترافاتی از جنس محمد علی لبطحی و دوست صمیمی اش: آقای بازجو!
میهمانان به عید فطر می رسند و عیدی که همیشه نشانه ی آغاز زندگی و تولدی دیگر بود امسال نشان از پایان میزبان های دروغین دارد.
ضیافت "ایران" آبستن تحولات تازه و خشمهای فروخورده ایست و مدعیان میزبانی، سر در قباهای خود فرو بردهاند و حرفی جز دروغ های ملال آور ندارند و تصویرشان آلوده به باطوم، چاقو، گاز فلفل، گاز اشکآور است بیخبر ازآنکه میزبان حقیقی بالاتر از آنها به نظاره نشسته و اوست که رای به فنای ظالم و بقای مظلوم میدهد.
+لینک در جرس
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر