۱۳۸۸ فروردین ۷, جمعه

بهاریه‌ای برای زن فردا

محمد‌جواد اکبرین: ده سال پیش بود، مثل همین روزها، نوروز 78، بیمارستان سینا؛ "سعید حجّاریان" ترور شده بود و عید نداشتیم؛ دکترها چندان امیدوار نبودند به زنده ماندنش، آقای ابطحی با بغض غریبی به احتمال تشنّج و درگیری در تشییع سعید فکر می‌کرد و می‌گفت: چقدر تلخ و غیر قابل تحمل است که دوستت هنوز زنده باشد و مجبور باشی به مرگش فکر کنی!
اکبر گنجی با چشم‌های سرخش همانجا هم مشغول نوشتن بود. آقای کدیور امّا از امید و خواستن از خدا حرف می‌زد و می‌گفت: "خواستن از خدا و اعتماد به او می‌تواند بدیهی‌ترین تشخیص‌های بشری را تغییر دهد".
هفت‌سین ما آن سال همان‌جا بود؛ جلوی بیمارستان سینا.
در آن میان، دختری با روسری قرمز، خود را به هفت‌سین رساند و کاغذ شعری را با دست‌خط خودش گذاشت روی سفره، نمی‌دانی در آن روزها که غزال امیدمان رمیده بود، آن غزل چه عاشقانه بود و چقدر رنگ زندگی داشت!
دیشب این غزل را بعد از سال‌ها پیدا کردم (اگرچه نمی‌دانم از کیست) و احساس کردم نشانه است:

نسيم خاك كوی تو، بوی بهار می‌دهد
شكوفه‌زار روی تو، بوی بهار می‌دهد
چو دسته‌های سنبله، چو حلقه‌های سلسله
به روی شانه، موی تو، بوی بهار می‌دهد
چو برگ ياس نورسی، كه ديده چشم من بسی
سپيدی گلوی تو، بوی بهار می‌دهد
تو ای كبوتر حرم، ترانه‌های صبحدم
بخوان كه های‌وهوی تو، بوی بهار می‌دهد
برای من كه جز خزان، نديده‌ام در اين جهان
بهشت آرزوی تو، بوی بهار می‌دهد

حالا که دارم این بهاریه را میهمان خانه‌ات می‌کنم ده‌سال از آن روزها می‌گذرد؛
سعید هنوز زنده است، اکبر بعد از شش سال زندان، هنوز می‌نویسد، صدای آقای کدیور با همان صداقت مثال زدنی‌اش هنوز در گوشم هست که: "خواستن از خدا و اعتماد به او می‌تواند بدیهی‌ترین تشخیص‌های بشری را تغییر دهد"...
و زندگی با همه‌ی بی‌رحمی‌هایش به من آموخته است که می‌توان خسته بود اما ناامید نبود! می‌توان گریه را زندگی کرد اما خندید! می‌توان با یک غزل، زندگی را به "هفت‌سین مرگ" بخشید! می‌توان از خدا و بندگانش شکایت داشت اما مطمئن بود که خواستن از او می‌تواند چیزی را تغییر دهد...
بهار بر تو و همه‌ی مخاطبان زن فردا مبارک

۱۳۸۷ اسفند ۲۴, شنبه

سنگباران عشق


۱ـ نگاهی به اطرافش انداخت و کسی را آشنا ندید
نه دوستی و نه دشمنی
مرور کرد
لحظه‌ی آشنایی، لحظه‌ای که دل بست و دل‌ باخت
لحظه‌ای که خود را دید و ندید
لحظه‌ای که عاشقانه نگریست و عاشقانه دیده شد
لحظه‌ای که تن باخت


۲ـ نگاهی به اطراف انداخت و آشنا ندیدش
به‌سان دشمنی نگریستش که
سال‌ها به انتظارش بوده است
و منتظر این لحظه
مرور کرد
لحظه‌ی انتخابش
لحظه‌ی بی‌گناه شمردنش به اسم دین
دینی که او زندگی خود را وقفش کرده بود و
به فکر خودش؛ آن دین هم خود را برای او فرستاده بود



۱'ـ بی‌گناه بود و با آرامش و گاهی با ترس به اطراف خود نگاه می‌کرد
شاید افتخار می‌کرد و شاید پشیمان بود
شاید رفته بود و شاید هنوز ایستاده بود
قامت ایستاده‌اش میان خاک
هنوز هم به چشم می‌آمد
دست‌هایی بسته و نگاهی از پشت پرده‌ای از اشک
لبانی با لرزشی از درد


۲'ـ بی‌گناه پنداشتنش و با آرامش و گاهی دلهره به او نگاه می‌کرد
شاید افتخار می‌کرد و شاید می‌ترسید
شاید به رفتنش نگاه می‌کرد و شاید فکر می‌کرد که او مدت‌هاست که رفته است
قامت ایستاده‌اش بالای تلی از خاک
خوب به چشم می‌آمد
دستانی آزاد و نگاهی پر از غرور
لبانی پر از لبخند و شاید پر از نفرت


۱"ـ چشمانش را بست
لبانش را به‌هم فشرد
با طعمی از لذت لحظات آخر خود را مشغول ساخت
تنش لرزید
سرش درد گرفت و داغی
خون را چشید
یکی بعد از دیگری
درد ... لذت ... پشیمانی
نه از لذت که از کوتاهی‌هایش
برای فرزندان و شاید خودش


۲"ـ چشمانش را به او دوخت
لبانش را از نفرت به هم دوخت
با طعمی از انتقام و با فکر به غذای بچه‌هایش
تنش شاید لرزید
از خوشی
سرش درد گرفت شاید از کارهای باقی‌مانده
و داغی
شاید خونی که به‌ او پاشید
و او نمی‌دید
یکی بعد از دیگری
لذت ... خوش‌بختی و شاید خوش‌نامی
و شاید فکر کودکی که در پاکی خود غرق است و او
در خون دیگران


۱"‌‌‌'ـ پرواز کرد
رفت و در خون خود غلطید و
آخرین نگاه را راهی همسفری کرد که
یا بود و یا خیالش او را همراهی می‌کرد
لبخندی فرستاد برای او و شاید بوسه‌ای برای
آخرین لحظه‌هایشان
طلبید
بخششی
شاید برای کوتاهی‌هایش در قبال خانواده، فرزندان
و شاید
عشق
رفت و ماند از او
لکه‌هایی از خون و تنی
شکسته از عشق و هم‌خوابگی تن‌ها

۲"'ـ پرواز کرد
در شهر ثواب و خیالاتش
رفت و در خون دیگری غلطید و
آخرین نگاه را راهی مسافری کرد که به خیال خود
راهی سفر آتشین می‌کرد
آتشی که از قبل او را در آغوش گرفته بود و
او می‌دید
لبخندی فرستاد و شاید نفرینی
طلبید
لعنتی
و شاید حبسی ابدی در آتش
رفت و ماند از او
لکه‌هایی از خون دیگری و تنی
در آتشی ابدی


۳ـ سنگساری دیگر در شمال، سرزمین عشق و دلکش و شالیزار
مرگ عشقی دیگر
در دیار آرزوها و دریای وصال

۱۳۸۷ اسفند ۱۹, دوشنبه

دشواریهای زنان شاغل در لبنان

در آخرین نظرسنجی میان زنان لبنانی 74٪ آن‌ها بر این عقیده‌اند که زنان موفق در زندگی، زنان کار هستند به شکلی که برای آرامش و اقتدار بیشتر در زندگی زنان شاغل بسیار جلوتر از زنان غیر شاغل هستند.

همان‌طور که از آمار داخل ایران نیز بر‌می‌آید، بیشتر زنان غیرشاغل به مرور در طول زندگی دچار روزمر‌گی و اغلب افسرد‌گی می‌شوند که شاید بزرگترین عامل آن بی‌هدفی آن‌ها باشد. در لبنان نیز شمار زیادی از زنان دچار این مشکل هستند.

علی‌رغم وجود دموکراسی در لبنان و آزادی بسیار در تمامی عرصه‌های سیاسی، فرهنگی و غیره بازهم چهره‌ی قدرتمند مردان، سایه‌ای بر زنان است؛ به شکلی که در حال حاضر در عرصه‌ی سیاست تنها 4.7٪ از کل نامزدهای مجلس، زن هستند و بیشتر آن‌ها به دو دلیل زندگی طایفه ‌ای و قدرت مردان، با تکیه بر جایگاه همسران و‌ پدران و در کل خانواده‌ی خود به این مکان دست یافته‌اند مانند؛ نایله معوض بیوه‌ی رنه معوض (رئیس‌جمهور اسبق)، صولانج جمیل بیوه بشیر جمیل (رئیس‌جمهور اسبق)، بهیه حریری خواهر رفیق حریری (نخست‌وزیر اسبق) و ستریدا جعجع همسر سمیر جعجع (رهبر حزب قوات لبنان). هرکدام از افراد یاد شده ممکن است در دوره بعدی انتخابات پارلمانی جای خود را به فرزند، برادرزاده یا همسر خود بدهند و بدین ترتیب دیگر زنی در مجلس باقی نخواهد ماند. در این میان مشخص است که «وراثت» عامل مهمی در دستیابی به جایگاه سیاسی است.

با آنکه در سه دهه‌ی اخیر زنان شاغل از 17.5 درصد به 20.8 درصد رسیده‌اند؛ اما باز هم لبنان با مشکل حضور اندک زنان در عرصه‌های مختلف خود مواجه است.

حدود 64.5 درصد از زنان شاغل را زنان مجرد، مطلقه و یا بیوه تشکیل می‌دهند. بر اساس باور عمومی، زن موفق زنی است که در زندگی خود کامل باشد و اگر نقصی در زندگی پیش آید از دید همه مقصر آن زن است، به شکلی که مرد خانواده به جای جبران نقص در زندگی، زن را محکوم می‌کند و اداره‌ی امور داخلی خانواده‌ را به شکل مستقیم به وی مربوط می‌داند.

قوانین تبعیض آمیز در لبنان نیز فشار زیادی به زن‌ها آورده است. در کشوری که توریسم منبع اصلی درآمد آن بوده و ارتباط گسترده‌ای با خارجی‌ها وجود دارد،‌ زن لبنانی در صورت ازدواج با مرد خارجی قادر به انتقال تابعیت خود به فرزند یا فرزندانش نیست.

اما از دلایلی که باعث رشد زنان شاغل در لبنان شده است، می‌توان به چند مورد اشاره کرد:

1- ناآرامی و جنگ. در کشوری که به طور معمول یا جنگ و تنش داخلی حکمفرما است و یا جنگ و درگیری با اسرائیل، مردان عموما به مسائل سیاسی و درگیری مشغول هستند و این موضوع فضا را به ناچار برای اشتغال زنان بیشتر کرده‌ است.

2- ایجاد موسسه‌های آموزشی خصوصی. این آموزشگاه‌ها در کل وابسته به دولت نیستند و دولت رسما دخالت و کنترلی بر این موسسه‌ها ندارد. در این آموزشگاه‌ها هر فردی پس از گذراندن دوره‌ی معین در حوزه‌ی مشخص و مورد علاقه‌اش،‌ مدرک خود را دریافت می‌کند و بر اساس میزان اعتبار آموزشگاه، زمینه‌ی شغلی برایش ایجاد خواهد شد. در بسیاری از آموزشگاه‌ها شرط برای پذیرش و جذب بیشتر دانشجو، تضمین وجود شغل پس از اتمام دوره‌ها است. به طور مثال آموزشگاهی که مدرکی معتبر در خاورمیانه در زمینه‌ی طراحی روزنامه و مجله را اعطا می‌کند، تضمین می‌دهد که پس از اخذ مدرک، فرد قادر است با روزنامه‌های معتبری همچون «النهار» و یا «السفیر» همکاری کند. به همین دلیل، زنان و دختران بیشترین گرایش را به این گونه آموزشگاه‌ها دارند.

در مقایسه‌ای کوتاه با ایران می‌توان این گونه گفت که زنان لبنانی در اثر شرایط تحمیل شده بر آن‌ها فشارهای زیادی را متحمل می‌شوند. زن لبنانی نیز مانند بسیاری از زنان خاورمیانه خود باید برای احیاء حقوق و جایگاهش تلاش کند. این تلاش می‌تواند از طریق تبلیغ دیدگاه انسانی و تغییر نگاه به زن در رسانه‌ها باشد یا از راه تکیه بر انجمن‌هایی چون «زنان کارآفرین» و یا تقویت احزاب و گروه‌هایی که در حوزه زنان فعالیت می‌کنند.

آنچه در ایران شاهد آن هستیم و با لبنان تفاوت دارد، امنیت بیشتر و دوری از نگرانی هر روزه نسبت به مساله‌ای به اسم جنگ است؛ اما در مقابل آنچه لبنان را نسبت به ایران در خصوص زنان متمایز می‌کند، آزادی بیان بیشتر است؛ به شکلی که زنان می‌توانند تقاضا برای حقوق خود و یا اعتراض نسبت به ظلمی که به آن‌ها می‌شود را با صدای بلند در خیابان‌ها فریاد بزنند.

لزوم حضور بیشتر زنان در فعالیت‌های اجتماعی است که هم می‌تواند زندگی یک زن را هدفمند سازد و هم کمکی شایان توجه و حائز اهمیت به وضعیت داخلی کشورهای منطقه است.

+لینک در کانون زنان

۱۳۸۷ اسفند ۱۲, دوشنبه

برای آقای پلیس

محرم و صفر تمام می‌شود و مردمی که به احترام این دو ماه و بر اساس سنت‌ تاریخی و احساسات معنوی‌شان در ایران، عروسی‌ها و آیین‌های شادی خود را در این دو ماه متوقف کرده‌اند می‌خواهند شادی‌های خود را از سر بگیرند اما این ساده‌ترین دلخوشی آنها "پلیس امنیّت اخلاقی" را نگران می‌کند.

آقای "احمد روزبهاني" رييس پليس امنيت اخلاقي نيروي انتظامي کشور با اشاره به اتمام ايام محرم و صفر و آغاز سر و صدای جشن‌ها و کاروان‌های عروسی به خبرگزاری ایلنا می‌گوید: «اگر حجاب عروس مناسب نباشد، اعمال قانون شده و پس از اخذ مدارک، اتومبيل از سوي افسران راهنمايي و رانندگي يا پليس مبارزه با مفاسد اجتماعي شناسايي شده و فرداي آن روز اتومبيل، به ماموران پليس معرفي شده و به پارکينگ انتقال داده مي‌شود؛ ‌‏حتي اگر اتومبيل متعلق به داماد يا بستگان نباشد و از آژانس کرايه شده باش».

چرا کسی برای آقای پلیس توضیح نمی‌دهد که نه تنها حجاب عروس هیچ ربطی به تأمین اخلاق در این کشور ندارد، بلکه در کشورهایی که از آزادی پوشش برخوردارند امنیت اخلاقی به مراتب بیشتر از ایران ماست.

حتی در ضاحیه‌ی جنوبی بیروت که خانواده‌های شیعه‌ی نزدیک به حزب الله سکونت دارند نیز کاروان‌های عروسی با بوق و سر و صدا، ماشین عروس تورپوش (و البته از نظر پلیس ما نامناسب) را احاطه می‌کنند و تماشاگران با شادی و لبخند به آنها تبریک می‌گویند و از این همه سر و صدا و شادی رنگارنگ، عطر تازگی و زندگی می‌پیچد اما انگار همه‌ی چیزهایی که در همه جای دنیا مایه‌ی آرامش و تازگی است برای پلیس امنیت اخلاقی ما مایه‌ی عذاب و نگرانی است.

چرا کسی برای آقای پلیس توضیح نمی‌دهد که نه حجاب، دلیلی بر حفظ و مصونیّت زن و جامعه است و نه بی‌حجابی دلیل بر از بین رفتن امنیت اخلاقی؛ و نمی‌توان نسبت به گزارش‌های اجتماعی و نظرات روان‌شناسان و جامعه‌شناسان بی‌اعتنا ماند و مانند قدیم فکر کرد که ویرانی و آبادانی اخلاق جامعه به حجاب زنان بند است!

محض اطلاع آقای پلیس، «مرکز دفاع از حقوق زنان مصری» که یک انجمن معتبر غیر دولتی است در تازه‌ترین گزارش خود می‌نویسد:
«83در صد زنان مصری روزانه با مزاحمت‌های جنسی رو به رو می شوند و جالب این که 5/72 در صد آنها پوشش اسلامی (عبا و چادر عربی) دارند و اگر زنان غیر مصری شاغل یا توریست را نیز به آنها اضافه کنیم رقم این گونه مزاحمت‌ها سر به 98 در صد می زند».
مدیر این انجمن نیز در گفت‌وگویی می‌گوید:
«این اعتقاد که فشارها و مزاحمت‌های جنسی تنها به زنانی مربوط می‌شود که پوشش نامناسب دارند به کلی نادرست است؛ در واقع، این اعتقاد را باید نتیجه‌ی نگاه دینی، سنتی، مردانه و بسته‌ای دانست که زنان را فقط به کارکرد جنسی شان فرو می‌کاهد».

این گزارش به جامعه‌ی پرجمعیّت زنان محجبه‌ی مصری اشاره می‌کند که در جشن یکصد هزار نفری عیدفطر سال 2006 مورد هجوم جمعیت مردان تشنه قرار گرفتند و لباس‌های‌شان توسط مردان، دریده شد و نتیجه می‌گیرد: «این رویداد نمایانگر تابوها و دورویی‌های است که هم چنان بر جامعه سنگینی می‌کند».

اگر گزارش‌های روزانه از «بحران امنیت اخلاقی» در ایران، آقای پلیس را آشفته می‌کند بهتر نیست ریشه‌ی این بی‌اخلاقی‌ها را در جایی غیر از حوزه‌ی زنان و حجاب آنها جست‌وجو کنند و به جای تار موهای بی پناه زنان به طناب دیگری بیاویزند؟
+ لینک در کانون زنان