بعد از کتابهای شعرم, پدرم را هم در خانهمان گذاشتم و آمدم.
آشفتگی روزگار باعث شده تا شعرها را زیاد به خاطر نیاورم و دلتنگی و بهتم دچارم ساخته تا از خاطرات پدر هم فرار کنم.
این روزها شعر و پدرم هر دو در یاد و دلم هر روز و هر روز بیشتر میشوند و من هر روز درد آوارگی خود و همراهانم را بیشتر مزه مزه میکنم.
دلتنگ زندگیام.. اما تاریخ را دارم زندگی میکنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر