۱۳۸۸ تیر ۲۳, سه‌شنبه

طاغوت در لباس توحید

عسل در پاسخ کتاب‌های بی‌شمار گیله‌مرد می‌گوید: «تو عشق، شهادت، زندگی و مردم را از پس کاغذ دیده‌ای و زندگی کرده‌ای. اگر می‌دانستم این همه وقتت را برای خواندن کتاب می‌گذاری، مهریه‌ای سنگین‌تر قرار می‌دادم».

و من این روزها مردم و وطنم را از پس شیشه‌ی سرد و بی‌روحی زندگی می‌کنم که تنها صدای فریادها را به گوشم می‌رساند. بدن‌هایی که عطر آزادگی دارند و یکی پس از دیگری به زمین افتاده یا رنگی می‌شوند را در حرکت می‌بینم و بعد ... سکوت.

دکتر شریعتی بیشتر از سی سال قبل از دینی حرف می‌زد بنام «کفر»، مذهبی که می‌آید و مردم را به اسم دین حق و توحید توجیه کرده و می‌گوید:
«سختی‌های این دنیا را به تن بخرید و صبور باشید كه همانا در بهشتی جاویدان به خاطر صبر خود از رحمت و نعمت‌های بی‌شمار خداوند بهره‌مند خواهید شد ... دریغ از آنکه هر کس در این دنیا ساکت بماند، در دنیایی که نمی‌دانم چیست و چگونه، در سکوت گم خواهد شد».

ما کفر را به اشتباه، بی‌دینی و بی‌مذهبی می‌پنداریم؛ اما به حقیقتی که این روزها در خاک خود می‌بینیم ایمان می‌آوریم که کفر خود یک دین است. مذهبی که همراه با مذهب و دین توحید و حق و موازی با آن در حرکت است.

دین حق و توحیدی که شریعتی از آن یاد می‌کرد، همزمان با رفتن پیامبرانی که به اسم حق در مقابل بت‌ها ایستادگی کردند، از بین رفت و در هر دوره شاهد دین شرکی بودیم و هستیم که توهمات خود را به خورد مردمش می‌دهد و تاثيرگذارترین راه برای مقابله با این توجیهات را اطلاع‌رسانی و آگاهی می‌داند؛ دقیقا همان چیزی که این روزها از آن می‌ترسند.

سال 57 پدران و مادران ما گمان بردند در مقابل ظلم به اسم دین می‌ایستند. آنها به حق ایستادند و به خیال خود حق را جایگزین باطل کردند ... آن‌هایی که فهمیده بودند چه بر سر دین همراه با قدرت می‌آید، کنار کشیدند و در حوزه‌ها که جایگاهشان بود باقی ماندند و ما ماندیم و «بلعم باعور»هایی در لباس توحید و حق، در لباس آگاهی و حقیقت.

دین حق و توحید بازهم بعد از چند صباحی رفت و باقی ظلم و خفقان شد.

امروز باز هم با همه‌ی تلاش‌های دولت کفر برای نا‌آگاه نگاه داشتن مردم و اشاعه‌ی هرچه بیشتر جهل در جامعه، این خواسته طاغوت بازهم با شکست روبرو شد و مردم «حق» خود را خواستارند.

حکومتی که دم از جمهوری اسلامی می‌زد به راحتی و بدون اندکی فکر جمهوريت خود را با مرکبی از خون نداها و سهراب‌ها خط زد، به خیال آن‌که «اسلام کفر»ش پایدار خواهد ماند و مردم ساکت خواهند شد.

نزدیک به یک ماه است که فرزندان، برادران، خواهران و عزیزانمان را به اسم همان حق و توحید در مقابل گلوله‌های بی‌رحم قرار داده‌اند و ما از پس شیشه و کاغذ، عکس‌ها و فریادهایشان را می‌بینیم و می‌شنویم ...

بيش از سی سال از پرواز ابدی دکتر شریعتی می‌گذرد؛ اما خواندن مقالات و سخنرانی‌هایش هنوز نشانی از زنده بودنش است و انگار نه انگار که مخاطب این نوشته‌ها، ظلم دوران شاه بود ... سال‌ها گذشت، اما ما هنوز خواستار حق خود هستیم و هنوز در مقابل طاغوت ایستادگی می‌کنیم و هنوز حاکمان جائر بر ما حکومت می‌کنند.

راهی دیگر ... نجاتی دیگر ... هوایی دیگرم آرزوست

هوایی که جان و آبروی «ندا»ی کشورمان و «سهراب» رشیدش در آن ارزشمند باشد ... هوایی که بوی آزادی و قلم و فریاد دهد ...

ما اینجا فریاد در گلو خفه شده برادر و خواهرمان را به گوش دنیا می‌رسانیم و به دل شیر آن‌ها غبطه می‌خوریم.

چشم‌ها را ببندید، گوش‌ها را بگیرید، پاها را ببرید ...
اما،
بالاتر از چشمان و گوش و توان خدا
نیرویی نیست.

هیچ نظری موجود نیست: