فردا دوم خرداد است؛
تصوری از فردا ندارم، هنوز هم با یاد 8 سال و شاید هم 12 سال پیش هیجان زده میشوم.
4 سال پیش وقتی دکتر معین توسط شورای نگهبان رد صلاحیت شد اصلاح طلبان رای به تحریم انتخابات دادند و همه یکصدا بلند شدند و تا بازگشت معین جز فریاد بیعدالتی حرفی نزدند.
شورای نگهبان رای به پنج نامزد داده بود؛
علی اکبر هاشمی رفسنجانی 70 ساله، رئیس جمهور دو دوره (76-68 ).
محمد باقر قالیباف 43 ساله فرمانده سابق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که از سال 1379 فرماندهی نیروهای انتظامی کشور را برعهده داشته است.
علی لاریجانی 48 ساله؛ مشاور رهبر ایران در مسائل امنیتی.
محسن رضایی 53 ساله یکی از پایه گذاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که از سال 1360 لغایت 1376 فرماندهی آن را بر عهده داشت.
محمود احمدینژاد 49 ساله شهردار تهران و مهدی کروبی 68 ساله، رئیس سابق مجلس شورای اسلامی در سالهای ( 83-79 ).
تبلیغات موثر واقع شد و آنچه نباید اتفاق افتاد.
4 سال قبلش را یادم هست وقتی در خیابانها، تاکسی و مغازه، هرجا که میرفتیم تصویر خاتمی در دستان جوانان بود و همه با امید و انرژی مشغول بودند.«زندگی» در دم و بازدم همه وجود داشت.
حتی 4 سال قبلترش را هم یادم هست وقتی رقابت بالا گرفته بود و به زور مادر خودم را بردم پای صندوق تا شاید رای موثری باشد؛ تصور ما کجا و بیست میلیون رای کجا!
دور بعد وقتی قبل از انتخابات خاتمی در تلویزیون گریه کرد (همه خوب به خاطر داریم) و مردم با اینکه نگران و ناراحت از توقیف روزنامهها و زندان و خاطرهی تلخ 18 تیر و برآورده نشدن توقعاتشان بودند بازهم به همان عظمت حاضر شدند.
سال آخر بود، خاتمی در مقابل همهی دانشجوها ایستاد و در پاسخ به شعارها گفت پس از من کسی خواهد آمد که برای همین دوران دلتنگ شوید.
راست میگفت.
حالا بازهم دوم خرداد فرا رسیده است؛
گردهمایی دهها هزار نفری حامیان خاتمی ـ موسوی در ورزشگاه آزادی
دلم هوای فضای «زنده» و «امیدواری» را دارد.
دور قبل وقتی در غربت اسم دکتر معین را به صندوق انداختم امیدی برای انتخاب شدنش نداشتم همانطور که فکر رای آوردن احمدینژاد هم در مخیلهام نمیگنجید.
این دوره اما با حضور خاتمی به عنوان حامی میرحسین موسوی و هیجانی که در قشر جوان و دانشجو بوجود آمده امیدوارم...
امیدوارم که شاید در دورهی بعد بتوانم بیشرم از بیشرمیها ایرانی بودنم را فریاد بزنم و سربلند به یاد مرحوم «گفتوگوی تمدنها» ننگ این سالها را بشویم.
امیدوارم همانطور که احمدینژاد!! در شوهای انتخاباتی دور قبل گفت: «مشکل کشور و مردم ما مدل موی پسران و مانتوی کوتاه و بلند دختران نیست و باید به فکر ساماندهی به وضع اقتصاد باشیم».
امیدوارم اما دلتنگ وطنی که این روزها همه در داخل و خارج آن بیوطنترین شدهایم.
دلم میخواست تا پرچمهای رنگی را در دستم میگرفتم، فریاد میزدم و
بودم.
تصوری از فردا ندارم، هنوز هم با یاد 8 سال و شاید هم 12 سال پیش هیجان زده میشوم.
4 سال پیش وقتی دکتر معین توسط شورای نگهبان رد صلاحیت شد اصلاح طلبان رای به تحریم انتخابات دادند و همه یکصدا بلند شدند و تا بازگشت معین جز فریاد بیعدالتی حرفی نزدند.
شورای نگهبان رای به پنج نامزد داده بود؛
علی اکبر هاشمی رفسنجانی 70 ساله، رئیس جمهور دو دوره (76-68 ).
محمد باقر قالیباف 43 ساله فرمانده سابق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که از سال 1379 فرماندهی نیروهای انتظامی کشور را برعهده داشته است.
علی لاریجانی 48 ساله؛ مشاور رهبر ایران در مسائل امنیتی.
محسن رضایی 53 ساله یکی از پایه گذاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که از سال 1360 لغایت 1376 فرماندهی آن را بر عهده داشت.
محمود احمدینژاد 49 ساله شهردار تهران و مهدی کروبی 68 ساله، رئیس سابق مجلس شورای اسلامی در سالهای ( 83-79 ).
تبلیغات موثر واقع شد و آنچه نباید اتفاق افتاد.
4 سال قبلش را یادم هست وقتی در خیابانها، تاکسی و مغازه، هرجا که میرفتیم تصویر خاتمی در دستان جوانان بود و همه با امید و انرژی مشغول بودند.«زندگی» در دم و بازدم همه وجود داشت.
حتی 4 سال قبلترش را هم یادم هست وقتی رقابت بالا گرفته بود و به زور مادر خودم را بردم پای صندوق تا شاید رای موثری باشد؛ تصور ما کجا و بیست میلیون رای کجا!
دور بعد وقتی قبل از انتخابات خاتمی در تلویزیون گریه کرد (همه خوب به خاطر داریم) و مردم با اینکه نگران و ناراحت از توقیف روزنامهها و زندان و خاطرهی تلخ 18 تیر و برآورده نشدن توقعاتشان بودند بازهم به همان عظمت حاضر شدند.
سال آخر بود، خاتمی در مقابل همهی دانشجوها ایستاد و در پاسخ به شعارها گفت پس از من کسی خواهد آمد که برای همین دوران دلتنگ شوید.
راست میگفت.
حالا بازهم دوم خرداد فرا رسیده است؛
گردهمایی دهها هزار نفری حامیان خاتمی ـ موسوی در ورزشگاه آزادی
دلم هوای فضای «زنده» و «امیدواری» را دارد.
دور قبل وقتی در غربت اسم دکتر معین را به صندوق انداختم امیدی برای انتخاب شدنش نداشتم همانطور که فکر رای آوردن احمدینژاد هم در مخیلهام نمیگنجید.
این دوره اما با حضور خاتمی به عنوان حامی میرحسین موسوی و هیجانی که در قشر جوان و دانشجو بوجود آمده امیدوارم...
امیدوارم که شاید در دورهی بعد بتوانم بیشرم از بیشرمیها ایرانی بودنم را فریاد بزنم و سربلند به یاد مرحوم «گفتوگوی تمدنها» ننگ این سالها را بشویم.
امیدوارم همانطور که احمدینژاد!! در شوهای انتخاباتی دور قبل گفت: «مشکل کشور و مردم ما مدل موی پسران و مانتوی کوتاه و بلند دختران نیست و باید به فکر ساماندهی به وضع اقتصاد باشیم».
امیدوارم اما دلتنگ وطنی که این روزها همه در داخل و خارج آن بیوطنترین شدهایم.
دلم میخواست تا پرچمهای رنگی را در دستم میگرفتم، فریاد میزدم و
بودم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر