۱۳۸۷ آبان ۲۹, چهارشنبه

دو نگاه ... نیم‌قرن فاصله

به حرمت موی سفید و سنش شلوار گشاد و بلوز آستین بلند پوشیدم، برای اینکه حرفی هم باقی نمونه روسری را سفت بستم به سرم.

کفش پوشیدیم و آماده‌ی رفتن بودیم که با ناباوری بهم نگاهی کرد و گفت:‌ تو این شکلی می‌خوای بیای؟
یک نگاهی به سر تا پام کردم و دیدم هیچ‌جام بیرون نیست، حتی یک تار مو!
گفتم آره، این‌جا که بد نیست...

یک ذره من و من کرد و رفتیم توی ماشین... اما توی ماشین بود که منفجر شد...
باورم نمیشد... با این که لباس گشاد پوشیده بودم و روسریم به شدت سفت بود طوری که لپهام داشت پاره میشد اما بازم حرف بود توش.

حرفهایی مثل این‌که:
1- برجستگی‌های بدن زن نباید مشخص باشه (خوب به خدا ایراد بگیرید که این شکلی ما رو خلق کرده، مگه مشکل از منه که باید مخفیشون کنم؟!)

2- زن خودنمایی را دوست داره، دلش می‌خواد همه تحسینش کنند، اما من تعجب می‌کنم تو که شوهر داری چرا دوست داری بقیه با تحسین نگاهت کنند و خودت رو به دیگران عرضه کنی!!! تو باید توی خونه بشینی و خودت رو برای شوهرت مرتب و خوشگل کنی چون دوستش داری و اونم تو رو دوست داره پس نیازی به تحسین دیگران نداری، آرایش حتی در حد یک روژ لب هم معنی نداره، کسی رو که دوست داری پیدا کردی دیگه! (یعنی من باید توی خیابون کثیف و شلخته باشم و اصلا به خودم نرسم، منتظر باشم تا همسرجان تشریف بیارن و لذت ببرن؟! پس در نظر شما دخترها بیشتر از زن‌ها حق آرایش و آزادی دارن؟)

3- تو یک زنی، و وقتی برجستگی‌های بدنت را به نمایش میگذاری (با یک بلوز و شلوار گشاد!) می‌خوای مردها را جذب خودت کنی، مردها هم فقط سینه، رون و کفل!!! (ادبیات کاملا رساله‌ای) را نگاه میکنند. تو چه نیازی به این داری؟ (منفجر شدم،‌ گفتم به نظر من زن و مرد هیچ فرقی باهم ندارند، مرد هم توی نظر یک زن میتونه جذاب باشه، چرا اونها رو به مد حرکت کنند مشکلی نیست؟ مرد و زن فرقی ندارند هر دو به این دلیل که آدم هستند حس زیبابینی دارند و زیبایی رو دوست دارند، اگر زن برای مرد جذابه بالعکسش هم هست. زن قبل از این که زن باشه یک آدمه درست مثل یک مرد. اگر مردی نگاهش کاملا نگاه جنسیه مشکل از من نیست،‌ مشکل از اون مرده که بیماره.) مگه نگاهی غیر از نگاه جنسی هم روی زن هست؟!!! (پتک بدی توی صورتم خورد.)

4- من اصلا شوهرت را درک نمیکنم،‌ تقصیر از تو نیست،‌ تو زنی ولی تقصیر از شوهر بی‌غیرتته که اجازه می‌ده تو این شکلی بیای توی خیابون. زن من اگر این شکلی بود ادبش می‌کردم!!! (احساس توهین و تحقیر داشت خفه‌ام می‌کرد. گفتم شاید شوهر من هم،‌ عقیده‌اش با من یکی باشه. من دلم نمی‌خواد شما ناراحت باشید اما دلم هم نمی‌خواد برخلاف عقایدم رفتار کنم، من و شوهرم با هم هماهنگیم.)

5- اگر تو میگی که این‌جا این لباس پوشیدن عادی است پس اگر بری توی آمریکا لخت میری و برایت هیچ مهم نیست و هیچ حد و مرزی نداری. (کی گفته توی آمریکا همه لخت هستند؟ بابا به خدا از ایران ساده‌تر و معمولی‌ترند)

6- من و تو از دو سیاره‌ی مختلفیم و همدیگر را قانع نمی‌تونیم بکنیم،‌ (از شدت عصبانیت و ناراحتی تقریبا فریاد می‌کشید و می‌لرزید) من نه به دین کاری دارم و نه به مذهب،‌ نه به عرف جامعه‌ای که توش هستیم،‌ نه حرف‌های تو رو می‌فهمم،‌ من این‌جا هزار و یک آشنا دارم، اگر این شکلی تو رو ببینند برای من بده و چی ‌می‌گن؟ (پس همه‌ی شعارها و آزادی و مقالات و ایکس و ایگرگ زیر پوشش شأن از بین میره؟!)

با عصبانیت از ماشین پیاده شد،‌ همسر گرامی هم که آخر ماجرا رو شاهد بود یک کمی به هم ریخت،‌ آخرش نتونستیم با هم کنار بیاییم و هرکس راه خودش را توی درگیری‌ها و عصبانیت‌هایش ادامه داد و رفت.

باورم نمی‌شد که کسانی به راحتی می‌تونند حرف از آزادی و شأن و مقام زن بزنند، به راحتی می‌تونند بگن زن و مرد هیچ فرقی با هم ندارند و در این عقیده مدعی هم باشند و به همین راحتی برای شأن و مقام خودشون آدم دیگه‌ای را تا این اندازه خوار و ذلیل کنند.

احساس جنس دوم بودن را با تمام وجود درک کردم... هرچند مدام این جمله در ذهنم بود که نسل‌های گذشته رو نمیشه تغییر داد و یا حتی در عقایدشون تردید ایجاد کرد مخصوصا اگر درگیر مساله‌ی شأن هم باشند.

زن را آدم می‌دونند اما آدمی که باید منتظر شوهر خودش باشه و زیبایی را فقط برای اون آدمی بخواد که خدا کمک کنه مثل نسل‌های قبلی فکر نکنه.

و نکته‌ی مهم‌تر:
«ما آدم‌ها هرچقدر هم تحصیل‌کرده و هرچقدر هم با فرهنگ و هرچقدر هم با درک و امروزی باشیم، یک مساله برای همیشه بر ما سلطه داره؛ شأن»

هیچ نظری موجود نیست: