۱۳۸۸ آبان ۱, جمعه

اعدام یک زن در دادگاهی مردانه

سهیلا قدیری, مادری که فرزند 5 رو‌ز‌ه‌ی خود را کشته بود شب گذشته اعدام شد.
با توجه به تمام پیگیری‌هایی که توسط وکیل وی خانم مینا جعفری برای اثبات جنون بعد از زایمان و گرفتن رضایت از ولی دم صورت گرفت بازهم دادگاه رای به سلامت عقلی وی داد و مدعی العموم، شاکی شد تا بازهم اعدامی دیگر انجام شود و پرونده ای دیگر پر از سوال و ابهام، بدون رسیدن به پاسخ‌های عادلانه و حقوقی بسته شود.
زنان بر دو دسته اند: زنانی که طعم مادری را چشیده‌اند و می دانند فرزند پاره‌ی تن آدمی‌ست و از خراشیدن دستش نیز ساعت‌ها به درگاه خدا دعا می‌کنند و زنانی که در آرزوی مادری به سر می‌برند و باز هم به درگاه خدا ملتمسانه آرزوی برآورده نشده‌شان را فریاد می زنند.
زن حس مادری را موهبتی از جانب خداوند میداند و برای باروری ثمره‌ی وجودش هرکاری حاضر است انجام بدهد.
هر زنی معترف است که کشتن فرزند به دست مادرش جز از جنون بر نمی‌آید و درک این مطلب تنها از عهده‌ی زنان بر می‌آید نه حاکمانی که همه‌ی مقولات جهان را مردانه می‌بینند و درکی از جهان‌بینی زنانه ندارند.
این روزها پیدا کردن لیست اعدامی‌ها نیاز به جست‌وجو ندارد و به راحتی می‌توان با یک نگاه گذرا به سایت‌ها و اخبار، هفته‌ای چند نفر را بر چوبه‌ی دار تجسم کرد؛ اعدام دلاراها, بهنودها و سهیلاها کارنامه‌ی حکومتی‌ست که ادعای اسلامی بودنش می‌شود و علی(ع) را سرلوحه‌ی اقدامات خود می‌داند.
همان علی که نگران اثبات گناه در حق زنی بود که به جرم زنا و بارداری نامشروع برای مجازات پیش او می‌اوردند و براي اثبات نشدن آن تلاش می کرد!
یکبار دیگر این بخش از دادگاه را (به نقل از روزنامه اعتماد سوم مرداد 86) مروز کنید:‌ "قاضی: چرا از خانه فرار کردي؟ سهیلا: 15 ساله بودم که عاشق شدم و به پيشنهاد پسر مورد علاقه ام از خانه فرار کردم. من 4 سال با او و همراه خانواده‌اش در کشور آذربايجان زندگي کردم، اما يک روز او را در يک تصادف از دست دادم و بعد از مدتي مجبور به ترک آن خانواده شدم و به ايران برگشتم. من هيچ کس را در اين دنيا نداشتم، جايي براي ماندن هم نداشتم و در خيابان پرسه مي زدم که پسر جواني مرا به خانه‌اش برد، من فکر مي‌کردم فقط او در خانه است اما درخانه هفت نفري به من حمله کردند. بعد از يک سال تصميم گرفتم ديگر تن‌فروشي نکنم، اما آقاي قاضي مي‌دانيد تحمل سرماي زمستان در دي ماه و در خيابان يعني چه؟ در آن سرما در خيابان‌ها پرسه مي‌زدم و تا مغز استخوان مي‌لرزيدم.
شما اين چيزها را مي‌دانيد؟ در آن مدت دچارسخت‌ترين بيماري‌ها شدم و باز بي‌پناه بودم و مجبور شدم به خواسته‌هاي کثيف مردان نه به ميل باطني بلکه به اجبار تن دهم.
ديگر از من که درحال حاضر 28 ساله هستم چه باقي مانده، مي‌دانيد چقدر به من الکل و مشروب خوراندند تا بتوانم رفتارهاي وحشيانه‌شان را تحمل کنم؟ مي دانيد چقدر سيگار کشيدم تا در قالب دود عصبانيتم را بيرون بريزم؟چرا در آن زمان کسي مرا نمي‌ديد؟
قاضی: از کي فهميدي اشتباه کردي و چرا به سمت خانواده‌ات نرفتي؟
سهیلا: از 20 سالگي مي‌خواستم از اين کاردست بکشم، اما نشد البته قبل از اينکه از خانه فرار کنم پدرم که يک سارق و بيمار جنسي بود فوت شد. پدرم سه زن داشت اما با زنان ديگر نيز رابطه داشت و من اين صحنه‌ها را از زماني که کودک بودم، مي‌ديدم. پدرم به آنها پول مي داد و مي‌رفتند. او هميشه مي‌گفت نفرين اين زن‌ها و خانواده آن‌ها پشت سر من است. پس بعد از مرگم تو اين کار را بکن تا من بخشوده شوم.
البته به خاطر حرف پدرم نبود و بعد از يک سال يعني 8 سال پيش به بهزيستي مراجعه کردم ولي مرا بعد از مدتي بيرون انداختند. تمام وجودم نفرت بود، هيچ کس به من محبت نکرد، همه از من سوءاستفاده کردند و من هم بچه‌ام را کشتم، مي‌خواستم بدانم جان انسان از کجاي بدنش بيرون مي‌زند، مي‌خواستم شهامت و جسارت قتل را پيدا کنم تا بتوانم انتقام بگيرم."
شاید اگر دادگاهی زنانه داشتیم می‌توانست درک کند که سهیلا سزاوار کیفرخواست نیست بلکه جامعه‌ی بیمار ماست که مستحق محاکمه و درمان است و عادلانه نیست که سهیلا به جای همه‌ی نابه سامانی‌های ناشی از فقر و فساد و تبعیض، تاوان پس دهد.
هرچه بیشتر در جامعه‌ی امروز ایران مثلا اسلامی نگاه میکنیم بیشتر به عقده‌های موجود پی می‌بریم و بیشتر شاهد جو "مرد سالار" حاکم می‌شویم؛ فضائی که در آن "زن" موجودی بی‌پناه و ناقص‌العقل خوانده می‌شود و برای تکامل خود باید مردی داشته باشد تا برای او تصمیم بگیرند؛ از حکم زندگی تا حکم مرگ!
آنهم به دست قاضیانی که در صدور حکم فرقی میان شیشه و چاقو نمی‌بینند؛ درست مثل رومیان باستانی که برای تفریح، انسان‌ها را با دست خالی به میدان مبارزه با شیرها می‌کشاندند.
سهیلا قدیری مادری که فرزندش را با دستان خود کشت تا ببیند جان انسان از کجای بدنش خارج می‌شود بلکه بتواند انتقام مردهایی که در طول فرار از منزلش تا رسیدن به خانه‌ای امن را بگیرد به سلامت عقل متهم شد اما کسانی که به اعتراض به این حکم نامشروع به فریاد درآمدند متهم‌اند به نقصان عقل!
عادلانه است نه؟!
کافی بود برای قاضی، دادگاه داستان سهیلا و تجاوزهای حتی گروهی که به این زن شده بود را از اول می‌خواندند و او چشمانش را می‌بست و به جای سهیلا دختر یا همسرش را بر روی صندلی اتهام می‌دید شاید آن وقت می‌توانست بفهمد مادری که فرزندش را با چاقوی میوه‌خوری می‌کشد مسلما دچار جنون شده است تا به این راحتی وضوی نماز خود را با خون یک مادر نگیرد.

+ لینک در کانون زنان

هیچ نظری موجود نیست: